ناهنگام

معنی کلمه ناهنگام در لغت نامه دهخدا

ناهنگام. [ هََ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) نابجا. بی هنگام. بی جا. نه بموقع. نامناسب. نابهنگام.

معنی کلمه ناهنگام در فرهنگ فارسی

( صفت ) نابجابیجابی موقع مقابل بهنگام

جملاتی از کاربرد کلمه ناهنگام

ببین بر میزبان تنگ است منزل بس فرود آید بناهنگام و ناخوانده بخرگاه اندرش مهمان
گر بناهنگام سهوی‌مان رود در اذان آن مقتل ما می‌شود
پس به دیوان در دوید از گرد راه وقت ناهنگام ره جست او به شاه
سگی اندر طمع طعمه ببام بود اندر تک و پو ناهنگام
« مرغ را بینی که ناهنگام آوازی دهد سر بریدن واجب آید مرغ بی هنگام را»
بنده شد مدتی که در خدمت گه به هنگام و گه به ناهنگام
لطف شاهان گرچه گستاخت کند تو ز گستاخی ناهنگام ترس