جملاتی از کاربرد کلمه ناهب
جماش بدان دو چشم عیار قلاش بدان دو زلف ناهب
مزاج جهان شد از آن روز فاسد یکی گشته قاتل، یکی گشته ناهب
ناموس عدل میر زمان مایه امان قانون جود ناهب کان واهب درم
دیوان فضل نظم بقا شاه انسی هرجان عنوان بذل ناهب کان واهب گهر
ببر کوشندهایست ناهب جان چون خداوند گیرودار بود