نامع
جملاتی از کاربرد کلمه نامع
کنون از مهر گل چون موم گشتم چو موی لقمه نامعلوم گشتم
چو رویی دید نامعلوم و ناخوش از آن زشتی دویدش بر سر آتش
از معانی و لفظ نامعیوب یوسفس از درون و بیرون خوب
ای دریغا که برون رفت بدر عمر و هنوز در و دیوار تمنی همه نامعمورست
گر بر در آفتاب روشن باشم آن به که چو سایه نامعین باشم
^ این نامها لاتینشدهٔ اصل آن به زبان یونانی باستان هستند. معادل پارسی باستان آنها نامعلوم است.
اصل جهان تویی و ازو پیشی آنچنانک اصل عدد یکیست ولی نامعددست
تاریخ درگذشت او نامعلوم است. با این حال، او بیش از برادرش علی، که در سال ۶۶۱ میلادی کشته شد، زندگی کرد.
این طریق بکر نامعقول بین در دل هر مقبلی مقبول بین
چون دهانش نقطهٔ موهوم بود عقل اگر زو گفت نامعلوم بود
خاک پایش را ز غیرت آسمان بر سنگ زد تا به گاه چرخ موزون نامعدد میرود
لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی عزمم هنوز چون صله ات نامعین است