نام دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) اسم گذاشتن. تسمیه. نامیدن. نام گذاری. || خواندن. به نام خواندن. || نامزد کردن. ( از ناظم الاطباء ). || مشهور و نامی کردن. به شهرت رساندن. || به مقام و منصب رساندن. جاه و مقام دادن : نیاکانت را همچنان نام داد به هر جای بر دشمنان کام داد.فردوسی.رجوع به نام شود.
معنی کلمه نام دادن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - اسم گذاشتن تسمیه . ۲ - بنام خواندن . ۳ - نامزدکردن . ۴ - مشهور کردن معروف ساختن . ۵ - بمقام ومنصب رساندن : نیاکانت را همچنان نام داد بهر جای بر دشمنان کام داد .
جملاتی از کاربرد کلمه نام دادن
اندکی قبل از پایان جنگ، در مارس ۱۹۴۵، تمامی نیروهای مقاومت به نیروهای مسلح منظم یوگسلاوی سازماندهی و به ارتش یوگسلاوی تغییر نام دادند. این نام تا سال ۱۹۵۱ رسمیت داشت و سرانجام به ارتش خلق یوگسلاوی تغییر نام داد.
از بزم رفتنی که گلستان الفت است دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
بر او تا نام دادن بر نیفتد گر از قولنج میرد تیز ندهد
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
یکی سلمان را دشنام داد؛ (سلمان او را) گفت «اگر کفه سیئات من در قیامت گرانتر آید من از این که تو میگویی بترم و اگر آن سبکتر بوَد، به سخن تو چه باک دارم؟! و این که تو میگویی دونِ حق من است». ربیع خثیم را دشنام دادند؛ گفت «میان من و بهشت عقبهای است و به بریدن آن مشغولم. اگر ببرم، به سخن تو چه باک دارم؟! و اگرنه، این که به من میگویی دونِ حق من است». این هردو چنان به اندوه آخرت مستغرق بودند که خشم ایشان پدیدار نیامده است.
وقف بازوی من است این حرز و نفروشم به کس گرچه ز اول نام دادن بر زبان آوردهام
که باز آید همه کار ندیمان به سیلی خوردن و دشنام دادن