معنی کلمه ناله کردن در لغت نامه دهخدا
ناله میکن کای تو علام الغیوب
زیر سنگ مکر بد ما را مکوب.مولوی.- ناله کردن از... ؛ شکایت کردن. شکوه کردن. گلایه. گله کردن. اشتکاء :
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد.سعدی.مکن ناله از بینوائی بسی
چو بینی ز خود بینواتر کسی.سعدی.حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی.حافظ.رجوع به نالیدن شود.