ناقض

معنی کلمه ناقض در لغت نامه دهخدا

ناقض. [ ق ِ ]( ع ص ) شکننده. ( آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. ( ناظم الاطباء ). || بازکننده تاب رسن و جز آن. ( آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. ( ناظم الاطباء ). اسم فاعل است از نقض. رجوع به نقض شود.

معنی کلمه ناقض در فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شکننده ، شکنندة پیمان .

معنی کلمه ناقض در فرهنگ عمید

۱. شکننده، از بین برنده.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] شکنندۀ عهد وپیمان.

معنی کلمه ناقض در فرهنگ فارسی

شکننده، شکننده عهدوپیمان
( اسم ) ۱ - شکننده :[ آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم ] ۲ - آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن .

جملاتی از کاربرد کلمه ناقض

سؤال کنند که مشرکان را درین آیت علم اثبات کرد که گفت: وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ و در آیت دیگر گفت أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ جهل اثبات کرد وجه جمع میان هر دو آیت چیست؟ جواب آنست که اثبات این علم آن جهل ازیشان زائل نگرداند، که معنی اینعلم آنست که شما میدانید که آفریدگار آسمان و زمین و روزی دهنده خلقان خداست و کافر و مؤمن به این علم مشترک‌اند، و لهذا قال تعالی وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و میدانستند کافران که بتان آفریننده و صانع نیستند و آن کس را که این علم باشد و آن گه باین علوم خالق را عبادت نکند اسم آن جهل از وی بنیفتد که آن علم که ضد آن جهل است آنست که اللَّه گفت إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ و آن علم در کافر نیست پس معلوم گشت که میان هر دو آیت بحمد اللَّه تناقض نیست.
گوییم: شما را از ظهور فعلی ناقض عادت بر دست ولی صادق در زمان تکلیف چه صورت می‌بندد از فساد؟
و بمذهب اهل سنت اینجا بحمد اللَّه هیچ تناقض نیست، از بهر آنکه معنی فطرت نه اسلام است که ایشان میگویند، بلکه ابتداء خلقت است، قال اللَّه تعالی: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ای مبدءها و منشئها، و قال تعالی: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ای خلقة اللَّه التی خلق الناس علیها فی الابتداء. و آن فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزندان آدم گرفت، و گفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؟ ایشان گفتند: «بلی». اکنون هر فرزند که در این عالم بوجود آید، بر حکم آن اقرار اول آید، و مقر باشد که او را صانعی و مدبری است، هر چند که او را بنامی دیگر میخواند، یا غیر او را می‌پرستد. در اصل صانع خلاف نیست، یقول اللَّه تعالی: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. خلاف در صفت می‌افتد، بعضی مر صانع را صفت کنند بچیزی که نه سزای وی آنست، و بعضی غیر او را می‌پرستند تا سبب تقریب ایشان بود بوی، و بعضی غیر صانع بصانع اضافت میکنند چون زن و فرزند تعالی اللَّه عن جمیع ذلک علوا کبیرا.
زهی سر حزم تو پیرامن دین شده ناقض صیت سد سکندر
و این فعل ناقض عادت بود.
در اداره گر بری‌ زر،‌ خشت خشت بهتر است از این تناقض‌های زشت
سعیکم شتی تناقض اندرید روز می‌دوزید شب بر می‌درید