ناقابل. [ ب ِ ] ( ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. ( ناظم الاطباء ) : ولی چون التفات مقبلانست چه غم آن را که از ناقابلانست.وصال.|| که استعداد پذیرفتن ندارد. ( یادداشت مؤلف ). که قابل و پذیرا نیست. || مزجاة. اندک. حقیر. اندک بها. کم ارزش. بی ارزش. غیرقابل توجه : هدیه ناقابل. || بی عقل و بی کفایت. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه ناقابل در فرهنگ معین
(بِ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - اندک ، حقیر. ۲ - آن که قابلیت و استعداد ندارد.
معنی کلمه ناقابل در فرهنگ عمید
۱. اندک، حقیر. ۲. آنکه لیاقت ندارد.
معنی کلمه ناقابل در فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱ - آنکه قابلیت و استعداد ندارد: ولی چون التفات مقبلانست چه غم آنرا که از ناقابلانست . ( وصال .لغ. ) ۲ - آنکه قبول نکند آنکه پذیرانیست .۳ - اندک حقیرغیرقابل توجه :[ وجه ناقابل ].
معنی کلمه ناقابل در ویکی واژه
اندک، حقیر. آن که قابلیت و استعداد ندارد.
جملاتی از کاربرد کلمه ناقابل
ناقابل است آن که بنامد به کوی تو آن کس که در گذار تو افتاد قابل است
سرفکندیم به پای تو و داریم امید که قبول افتدت این تحفه ناقابل ما
بیک نظاره کردم صلح خون خویش ناقابل رقیبانم بر برشک اند از نگاه واپسین من
از کسب هنر خوشدلی از دستم رفت سرمایه ناقابلی از دستم رفت
ولی چون التفات مقبلان است چه غم آنرا که از ناقابلان است
بهر ناقابلی خموش مکن ترک این خمر و جام و نوش مکن
جان از آن مانده به تن تا که شود برخی او گر قبولش فتد این تحفه ی ناقابل من
جان ناقابل قربان تو نیست ورنه دل بستگیم هیچ به جان جان تو نیست
محرم اسرار دل اهل دلست هر که نبود اهل دل ناقابلست
بپا زنجیر شد یک سوزن بی رشته عیسی را بلایی بدتر از همراه ناقابل نمی باشد