نافخ

معنی کلمه نافخ در لغت نامه دهخدا

نافخ. [ف ِ ] ( ع ص ) دمنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنکه می دمد و پف می کند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نفخ شود.
- نافخ ضرمه ؛ دمنده خدرک آتش : ما بالدار نافخ ضرمة؛ نیست در خانه کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). احدی در آن نیست. ( از اقرب الموارد ) ( ازمعجم متن اللغة ) ( از مهذب الاسماء ).
- نافخ نار ؛ دمنده آتش : لیس فی الدار نافخ نار؛ هیچکس در خانه نیست : از دیار هندوستان هرکجا نافخ ناری و طالب ثاری و ساکن داری... بودرو بدو آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 350 ). تا از آن مدبران نافخ ناری و ساکن داری نماند. ( تاریخ آل سلجوق ).
- نافخ حِضْنَیْه ؛ جاء نافخا حضنیه ؛ یعنی متعاظماً متکبراً آمد. ( از معجم متن اللغة ). منتفخ مستعد لان یعمل عمله من الشر. ( اقرب الموارد ).
- غذای نافخ ؛ غذائی که نفخ می آورد. نفخ آور. باددار [ غذا یا بعضی مواد غذائی یا حبوب یا سبزیها ] پدیدآرنده بادخاصه در معده و گاه در اعضاء و جوارح. رجوع به نافخه شود.

معنی کلمه نافخ در فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که می دمد، کسی که پف می کند، دمنده (در آتش و خیک ). ۲ - غذایی که نفخ آورد، باددار.

معنی کلمه نافخ در فرهنگ عمید

دمنده، آن که پف می کند و می دمد.

معنی کلمه نافخ در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - آنکه میدمدکسی که پف میکند دمنده ( در آتش و خیک ) .۲ - غذایی که نفخ آوردباد دار.یا نافخ نار. ۱ - دمنده آتش .۲ - کس شخص ( گویند:لیس فی الدار نافخ نار هیچکس در خانه نیست ):[ از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری وساکن داری ...بود رو بدو آورد ]

جملاتی از کاربرد کلمه نافخ

مردۀ جهل نشد زنده وگرنه نافخ دیر شد تا به جهان در بدمیده‌ست این صور
وان نافخ صور مانده بی‌روح کان جا جز روح دوست لا بود