ناضر

معنی کلمه ناضر در لغت نامه دهخدا

ناضر. [ ض ِ ] ( ع ص ) روی تازه و باآب و نیکو. ( منتهی الارب ). روی تازه با رونق و بهجت. ( ناظم الاطباء ). حسن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ):وجه ناضر؛ روئی تازه. ( مهذب الاسماء ). تازه روی. ( زوزنی ). || ناعم. ( المنجد ). || سخت سبز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درخت سخت سبز. ( ناظم الاطباء ). الاخضر شدیدالخضرة. ( معجم متن اللغة ). || رنگ نیک. در مبالغه رنگها گویند: احمر ناضر و اخضر ناضر و اصفر ناضر. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) ( از آنندراج ). ماکان منه شدیداً. ( المنجد ). || ( اِ ) چغزلاوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طحلب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). طحلب که بر آب باشد. ( معجم متن اللغة ). چغزلاوه و طحلب. ( ناظم الاطباء ). ج ، نواضر.

معنی کلمه ناضر در فرهنگ معین

(ض ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) تر و تازه کننده . ۲ - بسیار سبز.

معنی کلمه ناضر در فرهنگ عمید

۱. شاداب و خرم.
۲. جمیل و زیبا.

معنی کلمه ناضر در فرهنگ فارسی

۱ - (اسم ) تروتازه کننده.۲ - (صفت ) سخت سبز:[ در نوبت دولت آل ناصر ریاض امارت و بساتین فضل بدو ناضر بود...] ۳ - با رونق.

معنی کلمه ناضر در فرهنگ اسم ها

اسم: ناضر (پسر) (عربی)
معنی: شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز

جملاتی از کاربرد کلمه ناضر

امکان ناضرور یا تصادفی بودن هستی، آزادی، مسئولیت و اصالت.
فتح باب کفت همی دارد روضه مکرمات را ناضر
و عهدی بهاریان والورد ناضر فجثت بها عطشان والورد ناضب
وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ جاء فی التفسیر انه شجر الموز لان ثمره یکون منضودا بعضه فوق بعض قیل شجر الجنة موقر بالحمل من اسفله الی اعلاه لیست له سوق بارزة و قال الحسن لیس هو بالموز و لکنه شجر عظیم ناضر رفیف له ظل بارد طیب و قیل هوام غیلان و العرب تحبه لنوره ای لطیب نوره. و خوطبوا بما عقلوا و انما فضله علی ما فی الدنیا کفضل سائر ما فی الجنة علی ما فی الدنیا.
در توضیح و توصیف، بخش‌های ناضروری را حذف کن.
[و کمالیت دین در کمالیت محبت است و تشریف «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه» قبایی بود بر قد این امت دوخته و کرامت «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» شمعی بود برای این خرمن سوختگان پروانه صفت افروخته. قوم موسی را اگر من و سلوی دادند و قوم عیسی را اگر از آسمان مائده فرستادند «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا» این درد نوشان ژنده پوش را و رندان خانه فروش را تجرع آن شراب شهود بس که ساقی «و سیقهم ربهم» از جام جمال در کام وجود ایشان می‌ریزد هر چند از تصرف آن شراب عربده «انا الحق» و «سبحانی» می‌خیزد لیکن خانه وجود برانداختن قبایی است که جز بر قد این مقامران پشولیده حال چست نمی‌آید و بر شمع شهود جان باختن جز ازین پروانگان شکسته بال درست نمی‌آید لاجرم هر دو جهان باقطاع بامتان دیگر می‌دهند و خرگاه عزت در بارگاه دولت این گدایان می‌زنند که انا عندالمنکسره قلوبهم من احلی و [حضرت] عزت بر زبان این گدا میگوید. بیت:
تا نظرم به خود است و به قوت خود، ضعیفم، ناتوانم، از همهٔ ضعیفان ضعیفتر، بیچاره ام از همهٔ بیچارگان بیچاره ترم، اما چون نظرم را گردانیدی تا به خود ننگرم به عنایت و لطف تو نگرم که:« وجوه یومئذ ناضرة الی ربهاناظرة» چرا ضعیف باشم، چرا بیچاره باشم، چرا چاره گر نباشم، چرا آدمی باشم، چرا آن دمی نباشم؟
سعد ناظر شد به عمر و روزگارش لاجرم باغ عمرش سبز و روی روزگارش ناضرست
در این محفل بود زهرای اطهر حاضر و ناضر و گرنه گفتمی زینب چه آذرها به جان دارد
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ یعنی: یوم القیامة، «ناضرة» ناعمة مشرقة حسنة نضرت بنعیم الجنّة. قال مقاتل: بیض یعلوها النّور، یقال: نضر وجهه ینضر نضرة و نضارة. قال اللَّه تعالی: تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ. قال ابن عباس: تنظر الی ربّها عیانا بلا حجاب. قال الحسن: تنظر الی الخالق و حقّ لها ان تنظر و هی تنظر الی الخالق‌