معنی کلمه ناصری در لغت نامه دهخدا
ناصری. [ ص ِ ]( اِخ ) از دهات دهستان خنافره بخش شادگان شهرستان خرمشهر است در 4هزارگزی مغرب شادگان و 3هزارگزی مغرب جاده ماشین رو شادگان به آبادان ، در دشت گرمسیر مالاریاخیزی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔجراحی و محصولش خرما و غلات و برنج و شغل مردمش زراعت و حشم داری و صنعت دستی اهالی عبابافی است. راه این ده در تابستان ماشین رو است. ساکنین آن از طایفه آل ابوخفر هستند. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 353 ).
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) از دهات دهستان چغان پور بخش خورموج شهرستان بوشهر است و در 24هزارگزی جنوب شرق خورموج و در شمال رودمند، در جلگه گرمسیر مالاریاخیزی واقع است و 316 تن سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود، محصولش غلات و خرما و شغل اهالیش زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 7 ص 233 ).
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان کرمان در 13هزارگزی شمال باختری زرند و 4هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق واقع است و 20 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8 ).
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) نام قدیم شهر اهواز است. رجوع به اهواز شود.
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) شهر طهران. ( ناظم الاطباء ). شهر تهران را به عهد سلطنت ناصرالدین شاه ، دارالخلافه ناصری می گفتند.
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) ( قنات... ) از قنوات وقفی تهران در سمت مغرب ، مقدار آب 5 سنگ ،مسافت مادرچاه تا شهر یک فرسنگ. ( یادداشت مؤلف ).
ناصری. [ ص ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) نام نوعی مسکوک بوده است : الدرهم او الدینار الناصری و جمعه الدراهم والدنانیر الناصریه. رجوع به رساله ٔنقود و اوزان صص 70-71 و نیز رجوع به ناصریة شود.
ناصری. [ ص ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) نام قسمی کاغذ منسوب به ابوالحسین ناصر کاغذی معروف به دهقان. ( یادداشت مؤلف ).
ناصری. [ ص ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) نصرانی. نامی که یهود به مسیحیان اوایل می دادند.
ناصری. [ ص ِ ] ( اِخ ) ناصر ( میرزا... ) ابن میرزا صادق شیرازی ، از شاعران متأخر است. فرصت الدوله در آثار عجم این ابیات را از او آورده است :
آرزو می کند دلم چندی