معنی کلمه نازیبا در لغت نامه دهخدا
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست.علی فرقدی.گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم
زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.ناصرخسرو.زشت باشد دبیقی و دیبا
که بود بر عروس نازیبا.سعدی. || بی زینت. بی آرایش. ( ناظم الاطباء ). ناآراسته. نامزین :
ثنای او به دل ما فرونیاید ازآنک
عروس سخت شگرفست و حجله نازیبا.خاقانی. || نالایق. || قبیح. زشت. بد. نامستحسن. ناخوب. || ناپسند. ناشایسته. ( ناظم الاطباء ). نامناسب. نابجا :
سوءالکی است در این حالتم بغایت لطف
گمان بنده چنانست کان نه نازیباست.انوری.|| ناسپاس. بی وفا. ( ناظم الاطباء ).