نازیب

معنی کلمه نازیب در لغت نامه دهخدا

نازیب. ( ص مرکب ) بدشکل. مکروه. ( آنندراج از فرهنگ فرنگ ). زشت. بدشکل. ( ناظم الاطباء ). || بی ظرافت و نزاکت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نازیب در فرهنگ معین

(ص فا. ) بدشکل ، زشت .

معنی کلمه نازیب در ویکی واژه

بدشکل، زشت.

جملاتی از کاربرد کلمه نازیب

نه نیز گویم شعرت بد است و نازیبا از آنکه طبع تو سحر آفرین تواند بود
گرمی و سردی تو را هر دو مثال است ز ستم زان همی هر یک جهان را زین دو نازیبا کند
نرود باغ، کزان دیده که دیدت خسرو نتواند به گل و لاله نازیبا داشت
بپا از گردش چرخ است این دنیای نازیبا سزد زین ناستوده گردشت، ای چرخ برگردی!
مرا گر پیش ازین ، شاها ، بشعر اندر بسی بودی معانی سست و نازیبا ، قوافی سرد و نا درخور
تو چنین دامن کشیده سر فرو برده که چه فضل گو کت رخصت این یار نازیبا دهد
برقع از روی راز برفکنم گرچه این نو‌عروس نازیباست
واجب و در عالم امکان معاذالله غلط ممکن و در عالم واجب چه نازیباستی
زشت باشد روی نازیبا و ناز سخت باشد چشم نابینا و درد
غیر اقرار به تقصیر به امید کرم عرض هر عذر که کردم همه نازیبا بود