نازبالش.[ ل ِ ] ( اِ مرکب ) قسمی از متکای کوچک است. ( فرهنگ نظام ). بالش سر. ( شمس اللغات ). نازبالین. نوعی از تکیه. ( آنندراج ). بالش نرم. متکای پهن و نرم. بالش کوچکی که در زیر گوش گذارند. ( ناظم الاطباء ). مرفقة. مخدة. مصدغة. وسادة. ( از منتهی الارب ). بالش خرد. زیرگوشی. نهال. نهالی. بالشتک. بالشتو. بالشچه : گه چوب آستان توام نازبالش است گه خاک بارگاه توام نازبستر است.اثیرالدین اخسیکتی.در خاک و خون کشیده مرا ترک زاده ای مژگان بنازبالش دل تکیه داده ای.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه نازبالش در فرهنگ معین
(لِ ) (اِمر. ) بالش ، بالش نرم .
معنی کلمه نازبالش در فرهنگ عمید
بالشی که زیر سر می گذارند، بالش نرم.
معنی کلمه نازبالش در فرهنگ فارسی
بالش نرم، بالشی که زیرسرمیگذارند ( اسم ) بالش که در زیر سر نهند ناز بالین
معنی کلمه نازبالش در ویکی واژه
بالش، بالش نرم.
جملاتی از کاربرد کلمه نازبالش
اجل خشت زیر سرت داده ساز تو بر نازبالش نهی سر به ناز
نیندازد زکف بحر قبولش جنس مردودی به دوش موج دارد نازبالش خارو خس اینجا
از مهر، نازبالش در زیر سر نهاده چون گل به زیر پهلو افکنده [بستر] ناز
کوه در شورش چو دریا دایم از موج نسیم خاک در مالش زنم چون نازبالش بیقرار
اگر ملایمتش آب در چمن بندد ز نازبالش گل رنجه میشود سر خار
در تکیه گاه سرخوشی، بر نازبالش ریخته از بوسه رخ تابیدنت، یک سو شکر، یک سو نمک
به نازبالش گل تکیه کرده قطره شبنم خبر ز داغ مکافات آفتاب ندارد
شبنم کتان فکنده به مهتاب برگ گل کش هست نازبالش حفظ تو متکا
در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای