جملاتی از کاربرد کلمه نازاد
ایا شبیه تو نادیده دهر صافی فهم و یا نظیر تو نازاده چرخ صائب ظن
چرا زادی چو میمُردی چنین زار ترا نازاده مُردن به شرروار
مرگ مانازادهٔ شمشیر گیهانسوز اوست ورنه چون آلام دیگر مرگ درمان داشتی
خدای تیغ ترا از ازل بزال نمود ز بیم تیغ تو نازاده خشک شد سر زال
این بود شبیه اینکه طفلان نازاده بر آورند دندان
آیا دوباره خون حسین وکسان او گشته است برگروه زنازادگان سبیل؟
چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت هزار عیسی گویا در آستین دارد
مر اینها جمله نازاده درین راه چو طفلانند نادان در بر شاه
ای کریمی که مادر ارکان چون تو فرزند راد نازاده
ممسکان را در مدارا نرم رو فهمیدهای لیک در سختی چو پستان زن نازادهاند