ناری

معنی کلمه ناری در لغت نامه دهخدا

ناری. ( اِ ) جامه پوشیدنی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( شمس اللغات ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( نظام ) ( ناظم الاطباء ) . لباس. ( شعوری ).
ناری. ( اِ ) جن و پری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || ( ص نسبی ) منسوب به آتش. آتشی. ( ناظم الاطباء ) :
بیمار بد این ملکت زاو دور طبیب او
آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری.منوچهری.چون باز خاک تیره شود خاکی
ناچار باز نارشود ناری.ناصرخسرو.جان ناری یافت از وی انطفا
مرده پوشید از بقای او قبا.مولوی.|| شکل ناری از مجسمات ، جسمی باشد که چهار سطح مثلث متساویةالاضلاع بر آن محیط باشد. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح طب ) رنگی از رنگهای بول. ( یادداشت مؤلف ) : و بول ناری و بوی آن تیز باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || روشن و شفاف و درخشنده همچو آتش. ( بحرالجواهر ). || صفت سلاح گرم. سلاح آتشین از قبیل توپ و تفنگ. مقابل سلاح سرد مانند شمشیر و خنجر.رجوع به ناریة شود. || دوزخی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). دوزخی. جهنمی. ( ناظم الاطباء ).
ناری. ( هندی ، اِ ) زن ، مقابل مرد. ( ناظم الاطباء ). به لغت هندی زن را گویند که در مقابل مرد است. ( برهان قاطع ) ( از شمس اللغات ). به زبان هندی ، زن. ( از شعوری ).
ناری. ( اِخ ) از دهات دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد است. در 24هزارگزی مغرب فریمان و 4هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی فریمان به مشهد قرار دارد. هوایش معتدل و آبش از قنات و محصولش غلات وبنشن است. 1321 تن سکنه دارد و مردمش به زراعت و مالداری مشغولند و صنعت دستی آنان قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 416 ).
ناری. ( اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد در 36هزارگزی شمال غربی صالح آباد واقع است. ناحیه ای کوهستانی و معتدل است. ده تن سکنه دارد.آبش از قنات و محصولش غلات است و اهالیش زارعند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 416 ).
ناری. ( اِخ ) از دهات دهستان نول بخش حومه شهرستان ارومیه و در 14هزارگزی جنوب شرقی ارومیه و 5هزارگزی مغرب جاده شوسه ارومیه به مهاباد در دره ای سردسیر واقع است. هوائی سالم و 131 تن سکنه دارد آبش از قنات و چشمه است و محصولش غلات و چغندر و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 532 ).

معنی کلمه ناری در فرهنگ معین

(اِ. ) جامة پوشیدنی ، لباس .

معنی کلمه ناری در فرهنگ فارسی

ده دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد استان نهم ( خراسان ) . در ۲۴ کیلومتری باختری فریمان واقع است کوهستانی است و ۱۳۲۱ تن سکنه دارد . محصولش غلات و بنشن است .
( صفت ) منسوب به نار : ۱ - ( صفت ) آتشی : چون نار خاک تیره شود خاکی ناچار باز نار شود ناری . ( ناصر خسرو ) یا سلاح ( اسلحه ) ناری . سلاح ( اسلحه ) آتشی مانند تفنگ توپ . یا مثلثه ناری ۲ - رنگ بول که برنگ آتش باشد : [ و بول ناری و بوی آن تیز باشد ] ۳ - روشن و شفاف و درخشنده همچو آتش ۴ - دوزخی جهنمی ۵ - ( اسم ) جن پری .
ماخوذ از سنسکریت : زن مقابل مرد .

معنی کلمه ناری در فرهنگ اسم ها

اسم: ناری (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: nari) (فارسی: ناری) (انگلیسی: nari)
معنی: منسوب به نار، آتشی

معنی کلمه ناری در ویکی واژه

جامة پوشیدنی، لباس.

جملاتی از کاربرد کلمه ناری

پر شد کنار تا به میانم ز آب سر خود در میان حدیث کناری نمی رود
مردم در آرزوی کناری و بخت بد ننهاد آرزوی من اندر کنار من
توئی عین بهشت و عین ناری چرا با ما دمی در دم نیاری
رخت خود را تا کناری می کشیم ناگهانی از میان خواهیم رفت
از چه کنارید ای کلانمدی‌ها دست درآرید ای کلانمدی‌ها!
غرق خونم که ازین بحر کناری گیرم سر بصحرا نهم و دامن خاری گیرم
دارم من آرزوی کناری از آن میان جان در کنار غصّه و دل در میان غم
بهر کنارش همی کنار گشایم هیچ کس آن بحر را ندید کناری
کز موج غم دل هوای چشمم ناریست ازیرا بخار دارد
در بحر وصال تو بسی خواهم بود آخر به لبی یا به کناری برسم