نارنج
معنی کلمه نارنج در لغت نامه دهخدا

نارنج

معنی کلمه نارنج در لغت نامه دهخدا

نارنج. [ رَ / رِ ] ( اِ ) بفتح «ر» ( و در لهجه مرکزی به کسر ). کردی ، نارنج ، نارنگ . گیلکی ، نارنج. نارنج معرب «نارنگ » است. اصل این لغت هندی است ولی از راه زبانهای ایرانی وارد زبانهای اروپائی شده به صورت اُرانژ و آرنج واُرَنجه و... درآمده و آن از انواع مرکبات است به صورت درختی با میوه های گرد ( که در سطح آن فرورفتگی هائی دیده می شود ) زردرنگ و ترش مزه. ( برهان قاطع چ معین حاشیه ص 2095 ). معرب نارنگ. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( شمس اللغات ) ( زمخشری ). میوه ای است گرمسیری از اقسام مرکبات ترش و گردشکل است نارس آن سبز و رسیده اش زرد می شود، در جنوب و شمال ایران جاهائی که در زمستان یخ زیاد بندد به عمل می آید. ( فرهنگ نظام ). بادرنگ. ( مهذب الاسماء ). معرب از نارنگ فارسی است ریشه و پوست درخت و پوست نارنج و شکوفه و تخم او در دوم گرم و خشک و ترشی او در آخر دوم سرد و خشک و با لزوجتی که موافق سینه و نزلات و سرفه حار است و در برگ و پوست او تفریح عظیم و جمیع اجزای او در همه امور بهتر از ترنج و ضماد پوست زرد او با سرکه جهت دردسر مجرب است و شرب یک درهم و نیم آن که خشک کرده باشند با آب گرم جهت پیچش و اخراج کرم شکم و قی و غثیان از مجربات و ضماد پخته مهرای نارنج بتمامه جهت جرب و حکه و جوششهای سر و نرم کردن موی جلد و بدن بی عدیل و بوئیدن او و برگ آن رافع طاعون و فساد هوا و آب خیسانیده پوست و شکوفه او جهت عسر ولادت مجرب و حمول آن مدر حیض و شرب او رافع سم عقرب و هوام و ترشی او با شکر مسهل صفرا و مدر آن و رافع خمار و امراض حاره عصب غیرصحیح و اکثار او مضعف جگر ومصلحش عسل و شکر و دو درهم از تخم مقشر او تریاق گزیدن جانوران و به دستور شرب ریشه های باریک درخت او با شراب همین اثر دارد و در سایر منافع مانند ترنج و لیمو است و ضرر نارنج به اعصاب کمتر است و روغن نارنج که پوست او را با شکوفه و روغن کنجد سه هفته در آفتاب گذاشته باشند در جمیع افعال قوی تر از روغن ناردین و دو مثقال آن پادزهر سموم بارده حیوانی است و بوئیدن شکوفه او مقوی دماغ و محلل زکام و عرق او که مسمی به عرق بهار است در دوم گرم و خشک و جهت ضعف دماغ و تفریح و تقویت اشتها و باه و سدّه مصفاة و نزلات و درد سینه و قولنج ریحی و پیچش و خفقان و غشی و مداومت او هفت روز و روزی دو وقیه با شکر و ربع درهم مرجان جهت رفع سپرز از مجربات و با آب کرفس جهت اخراج سنگ مثانه و گرده و شراب او ناشتا جهت قطع اسهال رطوبی نافع و حمول او با پشم جهت اصلاح رحم و با شیر مادیان جهت اعانت بر حمل از مجربات دانسته اند و اکثار بوئیدن او مورث بی خوابی و هوا، مضر عرق بهار است و مصلح او گلاب و قوتش در ظرف مس تا هفت سال باقی است و در شیشه تا یکسال. ( تحفه حکیم مؤمن ). و حبه حار یابس نافع نهش الهوام. ( از بحر الجواهر ). تخم نارنج را چون بکوبند روزی یک مثقال با نبات چند روز کفلمه کننددر گزیدگی غریب گز شفاء تمام بخشد و این را من خود تجربه کرده ام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و نیز رجوع شود به ضریر انطاکی ص 336 و گیاه شناسی گل گلاب ص 215و تاج المصادر بیهقی : و از وی [ بلخ ] ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد. ( حدود العالم ).

معنی کلمه نارنج در فرهنگ معین

(رِ ) (اِ. ) درختی است پایا از تیرة مرکبات با میوة آب دار، درشت و کروی .
(رَ ) [ معر. ] (اِ. ) نیرنگ . ج . نارنجات .

معنی کلمه نارنج در فرهنگ عمید

۱. میوه ای از نوع مرکبات شبیه پرتقال با پوست تلخ و نارنجی رنگ با پره هایی آب دار و ترش، دارای ویتامین های c
۲. درخت این گیاه که خوش منظر و دارای گل های سفید خوش بو است و در مناطق گرم به ثمر می رسد.

معنی کلمه نارنج در فرهنگ فارسی

( اسم ) نیرنگ جمع : نارنجات .

معنی کلمه نارنج در فرهنگ اسم ها

اسم: نارنج (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: narenj) (فارسی: نارنج) (انگلیسی: narenj)
معنی: میوه ای آبدار و ترش از مرکبات

معنی کلمه نارنج در دانشنامه عمومی

نارنِج ( همچنین نارنج تلخ ) نام درخت و میوه ای از زیرردهٔ گل سرخیان* ( رُزوئیده ) ، راستهٔ افراسانان*، تیره سدابیان*و از جنس مرکبات* است. نارنج معرب نارنگ فارسیست.
نام علمی نارنج ( Citrus × aurantium ) نشان میدهد که گیاهی هیبرید است و احتمالاً از تلاقی بین پوملو ( pomelo ) و نوعی نارنگی ( mandarin ) به وجود آمده است. نارنج بومی آسیای جنوب شرقی است و توسط انسان در بسیاری از نقاط جهان منتشر شده است.
نارنج میوه ای ست که در ایران بخصوص در ( مازندران ) به فراوانی کشت می شود و محصولات جانبی متعددی از آن به دست می آید. درخت نارنج بزرگ و زیباست با برگهایی بزرگتر از برگ های درخت لیمو، شکوفه های آن که بسیار خوشبو است بهارنارنج نامیده می شود. در بعضی مناطق در تمام فصول سال می توان میوه نارنج را بر روی درخت دید. در حالیکه هنوز میوه سال گذشته بر درخت است میوه های جدید هم در حال رسیدن هستند.
در ایران این محصول به صورت صنعتی در بسته بندی های شیشه ای تولید می گردد.
از آب نارنج برای خوشبو کردن و بهبود طعم غذا استفاده می شود و از پوست میوه مارمالاد تهیه میشود. شکوفه های آن یکی از معطرترین گلهاست که از آن مربای بهار نارنج و همچنین عرق نارنج میگیرند که در طب سنتی ایران کاربرد دارد.
پوست این میوه هم سرشار از خاصیت است. طبیعت ( مزاج ) پوست نارنج، گرم و خشک است. بوییدن پوست و برگ نارنج هم نشاط آور است. از خلال پوست نارنج می توان با خیساندن در سرکه، ترشی ساخت. مربا و ترشی پوست نارنج تقویت کننده معده است.
در ایران شهر شیراز معروف به شهر بهار نارنج است.
نارنج در پزشکی سنتی به عنوان یک داروی محرک و یا از بین برنده اشتها کاربرد دارد. در درمان ناراحتی های معده از مربای آن استفاده می شود. نارنج فشار خون و ضربان قلب را زیاد می کند.
بوییدن گل آن شادی آور، تقویت کننده مغز و از بین برنده آبریزش بینی ( زکام ) است. اگر یک قاشق مرباخوری از گل شکوفه خشک نارنج را به یک فنجان آب جوش اضافه کنید و در فنجان را ببندید بعد از ۱۰ دقیقه نوشیدنی بسیار خوشبو و نشاط آوری آماده می شود.
عرقی که از شکوفه های نارنج تهیه می شود عرق بهار نارنج نامیده می شود که طبیعت آن هم گرم و خشک است. این عرق، نشاط آور، تقویت کننده مغز، بازکننده مجاری بینی، از بین برنده ترشحات سینوس ها و دستگاه تنفس است. در از بین بردن بعضی از انواع تپش قلب مفید است. به علاوه در رفع دردهای ناشی از گیرافتادن باد در روده بزرگ هم مفید است. ناشتا خوردن آن در درمان اسهالهای رطوبی ( اسهالهای ناشی از افزایش رطوبت دستگاه گوارش ) مفید است.
معنی کلمه نارنج در فرهنگ معین
معنی کلمه نارنج در فرهنگ عمید
معنی کلمه نارنج در فرهنگ فارسی
معنی کلمه نارنج در فرهنگ اسم ها

معنی کلمه نارنج در ویکی واژه

درختی است پایا از تیره مرکبات با میوه آبدار، درشت و کروی.
نیرنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه نارنج

می‌توان بر روی آن انواع نارنجک‌انداز نصب کرد.
ز نصف پوست نارنج بهر نرگس شوخ پیاله کردی و او مست گشت بی‌صهبا
که خورشید نارنج زرین بدست ترنج فلک را بدو سر شکست
اژدها‌یی نشسته بر گنجش به ترنجی رسیده نارنجش
کند گر تیرگی ابرش چه نقصان؟ که هر نارنج خورشیدی است تابان
من نارم، اما نورم، قرین طورم، رنگم رنگ نارست و درونم پر از لعل آبدارست. تا آنکه بید در جایى بانگ بر وى زد و گفت: اى نار! دعوى مکن سر تا پا در خون دل غوطه خورده‌اى! مرا امر شد که در این بوستان، فخر کنم بر دوستان. دیگر نارنج از جایى بانگ بر بید زد، که تو کیستى که فخر بر دوستان می‌کنى؟ گفت: بیدم. ناگاه ترنج از جا در آمد و گفت:
بپیچید زنجیر زر بر کمر همان سخت نارنج زهرآبخور
عروسان رز را زمی گشته مست همه سیب و نارنج بینی به دست
بگفت و همان سخت نارنج نیز که جستی اجل از دم او گریز
سحرگه مست شو سنگی برانداز ز نارنج و ترنج این خوان بپرداز
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من می‌کشد نرگس و نارنج سری باز به من