نارسیده

معنی کلمه نارسیده در لغت نامه دهخدا

نارسیده. [ رَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) از: نا ( نفی ، سلب ) + رسیده ( اسم مفعول از رسیدن ). ( حاشیه برهان قاطعدکتر معین ). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. ( ناظم الاطباء ). نرسیده. واصل نشده. نیامده :
به رستم چنین گفت گیرم که اوی
جوانست و بد نارسیده به روی.فردوسی ( شاهنامه ج 2 ص 509 ).چو بشنید بهرام اندیشه کرد
ز دانش غم نارسیده نخورد.فردوسی.هیچ آسیب دشمن به ملک او نارسیده و هیچ چشم زخم در محل رفیع او اثر نانموده. ( تاریخ بیهق ص 288 ).
روز گذشته را و شب نارسیده را
درهم زنی به پویه اسبان بادپای.سوزنی.هنوز مدت یک هجر نارسیده بپای
هنوز وعده یک وصل نارسیده بسر.انوری.با سید عامری در این باب
گفت آفت نارسیده دریاب.نظامی.کآن مرغ به کام نارسیده
از نوفلیان چو شد بریده.نظامی.تا کی غم نارسیده خوردن
دانستن و ناشنیده کردن.نظامی.به آب روی جوانان نارسیده بوصلت
که نفس ناطقه لال است در فضایل ایشان.طغرائی فریومدی.هلالی از پی آن شهسوار تند مرو
که نارسیده بگردش غبار خواهی شد.هلالی.شب وصال و دل خسته نارسیده بکام
خدا جزای مؤذن دهد که رفته ببام.جلال الدین قاجار. || در میوه ها، نارس. خام. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). میوه های ناپخته. ( از شعوری ). نرسیده. کال. ناپخته. نارسیده :
اگر تندبادی برآید ز کنج
بخاک افکند نارسیده ترنج.فردوسی.سرش چو ناری است کفته وز پی کفتن
دانگکی چند نارسیده در آن نار.سوزنی.چو در میوه نارسیده رسی
بجنبانیش نارسیده کسی.نظامی ( شرفنامه ص 48 ).گلشن آتش بزنید وز سر گلبن و شاخ
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشائید.خاقانی.پیرمردی را دیدند که کشت می دروید بعضی رسیده و بعضی نارسیده. ( قصص الانبیاء ص 171 ). گفت آن مرد را دیدید که کشت رسیده و نارسیده می دروید آن صورت ملک الموت است. ( قصص الانبیاء ص 171 ). || نورسته. تازه سال :
همه موبدان شاد گشتند سخت
که سبز آمد این نارسیده درخت.فردوسی.

معنی کلمه نارسیده در فرهنگ معین

(ر دَ ) (ص مف . ) ناقص ، خام .

معنی کلمه نارسیده در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - نارس ( میوه ) کال : اگر تند بادی بر آید ز کنج بخاک افکند نارسیده ترنج . ( شا.لغ. ) ۲ - نابالغ ( کودک ) : [ و فرق نیست میان آنکه شوهر دومین بالغ باشد یا نارسیده ] ۳ - آنکه یا آنچه هنوز نرسیده و وارد نشده ۴ - نورسیده نوزاد : این یکی ( مرغ ) گویا چرا شد نارسیده چون مسیح ? وان دگر ( خاک ) بی شوی چون مریم چرا برداشت بار ? ( منوچهری ) ۵ - بی بهره بی نصیب .

معنی کلمه نارسیده در ویکی واژه

ناقص، خام.

جملاتی از کاربرد کلمه نارسیده

ببین تا علم و زهد و کبر و پنداشت تو را ای نارسیده از که واداشت
تو فارغ از دو عالم مشغول خویش دایم وز سختی ره تو کس در تو نارسیده
هنوز اوز ره نارسیده برش به یک زخم بگسست از تن سرش
همدان نارسیده این حکایت شنید او از بدایت تا نهایت
خیال آن لب می جان ناتوان سوزد عجب میی که بلب نارسیده جان سوزد
مکتب شرع را ندیده هنوز به در عقل نارسیده هنوز
کردم القصه نارسیده، سلام وعلیکم جواب گفت از دور
کان مرغ به کام نارسیده از نوفلیان چو شد بریده
چنان ز عدل تو کوتاه گشت دست ستم که جذب نم نکند، آب نارسیده سفال
نه شاخ نیلوفر نارسیده برلب طاق بتابد از طرفی کش به بام هنجارست