معنی کلمه نارستان در لغت نامه دهخدا
نارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر و در 24هزارگزی جنوب شرقی برازجان و در دامنه کوه گیسکان واقع است ، هوائی معتدل ومالاریائی دارد و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و بادام و انگور و خرما و مرکبات و سیب است. مردمش به زراعت و بافتن گلیم و قالی مشغولند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ص 232 ).
نارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 24هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 10هزارگزی مغرب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 4 خانوار سکنه دارد. ( ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406 ).
نارستان. [ رِ ] ( اِخ ) از دهات دهستان اصفاک بخش بشرویه شهرستان فردوس در جلگه ای بفاصله 44هزارگزی مغرب بشرویه و 4هزارگزی مغرب اصفاک واقع است. گرمسیر است و 24 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات ، مردمش به زراعت مشغولند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415 ).
نارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار. در 60هزارگزی جنوب غربی ششتمد و 9هزارگزی مغرب سنجران واقع است. ناحیه ای کوهستانی است با هوائی معتدل. سکنه آن 125 نفر است. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415 ).