نارسا

معنی کلمه نارسا در لغت نامه دهخدا

نارسا. [ رَ ] ( نف مرکب ) نابالغ. ناواصل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || کوتاه. قاصر.که نتواند رسیدن. قصیر. که رسنده نیست :
همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش
میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست.قدسی. || که بلند و رسا نیست : آواز نارسا. || کودکی که هنوز به حد بلوغ نرسیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . || ناقص. خام. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). غیرکامل :
سر نامه را نشأه نام خداست
که بی نام او نشأه ها نارساست.شیخ عبدالعزیز.|| نامناسب. نالایق. نادرست. || بی ادب. گستاخ. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نارسا در فرهنگ معین

(رَ ) (ص فا. ) ناقص ، کوتاه .

معنی کلمه نارسا در فرهنگ عمید

۱. = ناقص
۲. [قدیمی، مجاز] کوتاه.

معنی کلمه نارسا در فرهنگ فارسی

کوتاه، ناقص
( صفت ) ۱ - نابالغ : [ کودک نارسا] ۲ - کوتاه قیصر : همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست . ( قدسی لغ. ) یا آواز نارسا . آوازی که بلند و رسا نیست ۳ - ناقص غیر کامل . ۴ - نامناسب نالایق ۵ - بی ادب گستاخ مقابل رسا.

معنی کلمه نارسا در فرهنگستان زبان و ادب

{non-sonorant} [زبان شناسی] ← گرفته

معنی کلمه نارسا در ویکی واژه

ناقص، کوتاه.

جملاتی از کاربرد کلمه نارسا

ندانستم کمند طالع من ز بام وصل یابد نارسایی
به نارسایی من رهرو این بساط ندارد فتاد پیش زمن، هر که را به خواب گرفتم
چنان که معنی نازک ز نارسایی لفظ نهفته ماند درین تنگنا چنان ماندم
وی در سن ۸۳ سالگی به واسطهٔ نارسایی قلبی و تنفسی در بیمارستان پاستورنو تهران درگذشت.
ناهنجاری‌های ژنتیکی یا اختلال‌های ژنتیکی شامل دسته‌ای از مشکلات ژنتیکی هستند که در اثر نارسایی یا جهش در ژن‌ها یا ماده ژنتیک انسان ایجاد می‌شود. این ناهنجاری‌ها اغلب در زمان تولد بروز می‌کنند ولی می‌توانند سال‌ها بعد نیز بروز کنند. ناهنجاری‌های ژنتیکی می‌توانند ارثی نباشند و مثلاً بر اثر بروز جهش جدیدی در ژنوم جنین ایجاد شده باشند.
از نارسایی آخر با هیچ صلح کردیم ما دست اگر نداربم او هم کمر ندارد
ببین نارسا طالع چاک را که از تنگی عیش، میدان نداشت
برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما از دست نارسا ننمود آستین ما
سر کمند تغافل بلند افتاده است به زلف او نرسیدن ز نارسایی نیست
فیض به عالمی رسید، از نگه رسای تو آه چه چاره کس کند، طالع نارسای را؟
نفس تو از گنه تهی از دست کوتهی ست از دست نارساست که بدکاره پارساست
این ناز و کبریا که ز خوی تو دیده ام ترسم کمند آه مرا نارسا کند