معنی کلمه ناربن در لغت نامه دهخدا
کسی بر ناربن نارد لگد را
که تاج سر کند فرزند خود را.نظامی.بهنگام خود گفت باید سخن
که بیوقت برناورد ناربن.نظامی.نظامی گر ندید آن ناربن را
به دفتر در چنین خواند این سخن را.نظامی.
ناربن. [ ب ُ ] ( اِخ ) شهری است واقع در جنوب فرانسه ، در 783 هزارگزی پاریس و کنار کانال روبین این شهر مرکز استان اود است و 32000تن جمعیت دارد. مرکز کشاورزی و خرید و فروش درخت مواست. بازرگانی روغن زیتون و عسل در آن رواج دارد.