نادی
معنی کلمه نادی در لغت نامه دهخدا

نادی

معنی کلمه نادی در لغت نامه دهخدا

نادی. ( ع ص ) اسم فاعل از ندا. ( اقرب الموارد ). نداکننده. ( آنندراج ).
نادی. ( ع اِ ) انجمن. ( دهار ). انجمن روز. انجمن وقتی که مجتمع باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای حدیث کردن. ( مهذب الاسماء ). انجمن و مجلس بحث مردم در روز. انجمن و مجلس مادام که مردم در آن مجتمعند و چون پراکنده شوند این اسم بر آن اطلاق نمی شود. ( اقرب الموارد ). انجمن هنگامی که با هم جمع شده و گفتگو کنند. ( ناظم الاطباء ). انجمن. ندوه. ندی. منتدی. ج ، اندیة. جج ، اندیات. || عشیره. کسان : فلیدع نادیه. ( قرآن 17/96 )؛ ای عشیرته و التقدیر اهل نادیه. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه نادی در فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ندا کننده .

معنی کلمه نادی در فرهنگ عمید

۱. نداکننده.
۲. باشگاه، انجمن.

معنی کلمه نادی در فرهنگ فارسی

نداکننده، باشگاه، انجمن
۱ - ( اسم ) ندا کننده ندا دهنده : آمدند از آسمان جان را که باز آ الصلا جان گفت: ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا ( دیوان کبیر ) ۲ - ( اسم ) انجمن ( وقتی که مردم در آن مجتمعند ) مجلس .
انجمن انجمن روز .

معنی کلمه نادی در فرهنگ اسم ها

اسم: نادی (دختر) (عربی) (تلفظ: nadi) (فارسی: نادی) (انگلیسی: nadi)
معنی: ندا دهنده، ندا کننده

معنی کلمه نادی در دانشنامه عمومی

نادی (شهر). نادی ( به لاتین: Nadi ) سومین شهر بزرگ کشور فیجی است که در جزیرهٔ ویتی لوو واقع شده است و ۴۲٬۲۸۴ نفر جمعیت دارد.
شهر آوکلند خواهرخواندهٔ نادی هست.
نادی (یوگا). دو نادی آیدا و پینگالا، در دو طرف ستون فقرات قرار دارند که نادی سمت چپ را آیدا و نادی سمت راست را پینگالا گویند.
آنها کانالهای بسیار ظریفی هستند که عهده دار هدایت پرانا می باشند.
سوشومنا مهمترین نادی در بدن پرانیک است. این نادی بین دو نادی آیدا و پینگالا در امتداد ستون فقرات قراردارند.

جملاتی از کاربرد کلمه نادی

نام نیک و بد مگر نشنیده‌اید جمله دیدند و شما نادیده‌اید
دو چشم من که ز نادیدنت پر آب نماند ز خاک درگه تو قوت بصر یابد
اگر نادیده رویت را به مه نسبت کند چشمم مکن عیبش که بدخویی سیه روی است نادیده
جهان دیدگان را بنادیدگان نکردند یکسان پسندیدگان
منمای شمعِ روی به هر کس که خلق را نادیده بر جمال چو پروانه کرده‌ای
جوانی و از عمر نادیده بر مرنجان ز خود مر روان پدر
از آن دم میزنی در پیش هر کس که همچون دیگران نادیدهٔ بس
به روزگار حکایت کند نزاریِ زار قیامتی که ز نادیدن تو دید ای دوست