نادرویش

معنی کلمه نادرویش در لغت نامه دهخدا

نادرویش. [ دَرْ ] ( ص مرکب ) آن که درویش نباشد. ( ناظم الاطباء ). || آن که زهد و درویشی را به خود نسبت دهد ولی قلباً درویش نباشد. زاهد دروغی. ( ناظم الاطباء ) :
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا ندانی که در این خرقه چه نادرویشم.حافظ.|| نارفیق.

معنی کلمه نادرویش در فرهنگ معین

(دَ ) (ص . ) (عا. ) ناجوانمرد، نارفیق .

معنی کلمه نادرویش در فرهنگ عمید

۱. آن که درویش نباشد.
۲. کسی که درویش باشد اما خلاف اصول درویشی عمل کند.
۳. آن که با رفیقان و دوستان خود برخلاف مرّوت و انصاف رفتار کند.

جملاتی از کاربرد کلمه نادرویش

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا درین خرقه ببینی که چه نادرویشم
نکند سود مرا کسوت درویشانه زانکه در خرقه فقر آمده نادرویشم
چو شد معلومت این بی خویشی ما بود معذور نادرویشی ما
اعتمای بنمای و بگذر بهر خدای تا نبینی که در این خرقه چه نادرویشم
روز دیگر از دهانت بوسه ی کردم سؤال گفت نادرویش واری در جواب انداختی
رقیب آزادگان را معتقد نیست که نادرویش اندک اعتقادست
گفتم ارمیر به جان من مسکین تازد گر دریغ آرم از او، هست ز نادرویشی
سال‌ها لاف گدایی زد خیالی و هنوز همچنان سودای سلطانی ست نادرویش را