نادانسته
معنی کلمه نادانسته در فرهنگ عمید
۲. (قید ) از روی نادانی و بی خبری.
معنی کلمه نادانسته در فرهنگ فارسی
( صفت ) نامعلوم مجهول :[ سخن نااندیشیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی .] ۲ - بی قصد سهوا بغیرعمد: [ نادانسته درمخمصه افتاد.] مقابل دانسته
جملاتی از کاربرد کلمه نادانسته
لیک نادانسته آرم این نفس تا که هر گوشی ننوشد این جرس
مناسب نیست نادانسته پیکار چه باید کرد تدبیر چنین کار؟
شعلهٔ حرصم دماغ جاهگر سوزد خوشست فقر نادانسته زیر ژنده میگیرد مرا
کار نادانسته ای دانا مکن جهل پنهان کرده را پیدا مکن
نگاهش کرد اقراری که صد جان پیشکش بایست خجل گشتم که نادانسته حرف خونبها گفتم
که نادانستهٔ راحت ز چه باز بماندستی تو غافل بی چنین راز
تو آدم اینچنین دانستهٔ تو هنوز از عشق نادانستهٔ تو
بسی این راز نادانسته گفتم که به زین گفت و گویی می ندانم
«حم» حا اشارتست بمحبت و میم اشارت است بمنت، میگوید ای بحای محبت من دوست گشته نه بهنر خود، ای بمیم منت من مرا یافته نه بطاعت خود، ای من ترا دوست گرفته و تو مرا ناشناخته، ای من ترا خواسته و تو مرا نادانسته، ای من ترا بوده و تو مرا نابوده، صد هزار کس بر درگاه ما ایستاده، ما را خواستند و دعاها کردند بایشان التفات نکردیم و شما را ای امت احمد بیخواست شما گفتیم: «اعطیتکم قبل ان تسئلونی و اجبتکم قبل ان تدعونی و غفرت لکم قبل ان تستغفرونی».
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» این حدیث از خبرهای نادیده و نادانسته تو است، «نُوحِیهِ إِلَیْکَ» که پیغام میدهیم آن را بتو، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» و تو نبودی بنزدیک ایشان و با ایشان، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» آن گه که آن کار بهم پشتی برساختند، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (۱۰۲)» و آن ساز بد خویش میساختند.