ناخرسندی

معنی کلمه ناخرسندی در لغت نامه دهخدا

ناخرسندی. [ خ ُ س َ ] ( حامص مرکب ) قانع نبودن. بس نکردن. راضی نبودن. ناخشنودی. مقابل خرسندی به معنی خشنودی و قناعت و رضایت.

معنی کلمه ناخرسندی در فرهنگ فارسی

۱ - قانع نبودن عدم قناعت . ۲ - راضی نبودن عدم رضایت مقابل خرسندی .

جملاتی از کاربرد کلمه ناخرسندی

اشپر میانه سال ۱۹۲۲، در شانزده سالگی عاشق مارگارته وبر شد. این رابطه موجب ناخرسندی مادر اشپر گردید که نسبت به طبقه اجتماعی حساس بود و احساس می‌کرد وبرها از لحاظ طبقه اجتماعی پایین‌ترند. آن دو با وجود این مخالفت، روز ۲۸ اوت سال ۱۹۲۸ بدون حضور والدین اشپر ازدواج کردند؛ هفت سال گذشت تا خانواده شوهر مارگارته اشپر از او دعوت کردند در خانه‌شان اقامت کند.
خورشید رخا ز روی ناخرسندی چون سایه به هر خسی همی پیوندی
پدر وی امپراتور تئوفیلوس و مادرش ملکه تئودورا (وی از نژاد ارمنی و خواهر بارداس و پترناس بود) بود. در دو سالگی در پی مرگ پدر به امپراتوری رسید. به دلیل سن کم، زمامداری کشور در دست مادرش بود اما به دلیل آزار زیاد مردم بدست وی و افزایش ناخرسندی‌ها، داییش بارداس را نایب السلطنه خویش نمود و مادر را به کلیسایی فرستاد.