ناتندرست

معنی کلمه ناتندرست در لغت نامه دهخدا

ناتندرست. [ ت َ دُ رُ ] ( ص مرکب ) بیمار. علیل. ( ناظم الاطباء ). مریض. رنجور. ناسالم. دردمند. که تندرست و سالم نیست :
رسیده به لب جان ناتندرست
همی چاره دردمندان بجست.فردوسی.دگر هر که پیراست و بیکار و سست
همان کو جوان است و ناتندرست.فردوسی.چو بهرام دست از خورشها بشست
همی بود بی خواب و ناتندرست.فردوسی.شهنشه چو فرمود روز نخست
که آید به ره پیر ناتندرست.فردوسی.آنچه بماند [ از کودکان نوزاد ] ناتندرست و بیمارناک باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || نادرست. عیبناک پرآهو. سست. نااستوار :
نگه کردم این نظم و سست آمدم
بسی بیت ناتندرست آمدم.فردوسی.چنین گفت یکروز کز مرد سست
نیاید مگر کار ناتندرست.فردوسی. || سست. کاهل :
هر آنکس که در جنگ سست آمدی
به آورد ناتندرست آمدی.
شهنشاه را نامه کردی [ کارآگه ] برآن
هم از بی هنر،هم ز جنگآوران.فردوسی.

معنی کلمه ناتندرست در فرهنگ عمید

بیمار، علیل، رنجور، دردمند، مریض.

معنی کلمه ناتندرست در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - رنجور مریض ناسالم : دگر هر که پیراست و بیکار و سست همان کوجوانست و ناتندرست ... ( شا. ) ۲ - معیوب عیبناک : نگه کردم این نظم ( دقیقی را ) وسست آمدم بسی بیت ناتندرست آمدم . ( شا. ) ۳ - کاهل سست : هر آن کس که درجنگ سست آمدی باوردناتندرست آمدی ... ( شا.لغ. ) مقابل تندرست .

جملاتی از کاربرد کلمه ناتندرست

هر آنگه که در کار سستی کنی همه رای ناتندرستی کنی
چنین داد پاسخ که ناتندرست که دل را جز از شادمانی نجست
چو ناتندرستی بود جشنگاه دژم باشد و داند این مایه شاه
تهی نیست از ترهٔ خوان من ز ناتندرستیست افغان من
نگه کردم این نظم سست آمدم بسی بیت ناتندرست آمدم
شهنشه چو فرمود روز نخست که ناید به ره پیر ناتندرست