معنی کلمه نابینا در لغت نامه دهخدا
آن که زلفین و گیسویت پیراست
گرچه دینار یا درمش بهاست
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست.رودکی.شبی دیرندو ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.رودکی.عمر کس فرستاد و حسان را بیاوردند و او نابینا شده بود بنشست و این بیت بر وی خواند. ( تاریخ بیهقی ص 238 ). هرکه از عیب خود نابینا باشد، نادان تر مردمان باشد. ( تاریخ بیهقی ص 339 ). چشم خردش نابینا ماند. ( تاریخ بیهقی ).
تو از معنی همان بینی که از بستان جانپرور
ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا.ناصرخسرو.کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد.ناصرخسرو.ز نابیناست پنهان رنگ و بانگ از کر پنهان است
همی بینند کران رنگ را و بانگ را عمیان.ناصرخسرو.عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا.سنائی.سخت باشد چشم نابینا و درد.سنائی.ره امان نتوان رفت و دل رهین امل
رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا.خاقانی.جهان به چشمی ماند در او سیاه و سفید
سپید ناخنه داردسیاه نابینا.خاقانی.سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده یکی طفلی دو ساله دوم کودکی پنجساله سوم پیری نابینا. ( سندبادنامه ).
درسایه پیر شو که نابینا
آن بهتر که با عصا گردد.عطار.دیده نابینا و دل چون آفتاب
همچو پیل دیده هندستان بخواب.مولوی.چشم نابینا زمین و آسمان
ز آن نمی بیند که انسانیش نیست.سعدی.وگر بینم که نابینا وچاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است.سعدی.شوی زن زشتروی نابینا به. ( گلستان ).
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی.حافظ.او گفت که ابی عامر اشعری نابینا شده بود. ( تاریخ قم ).