معنی کلمه ناامید در لغت نامه دهخدا
وگر بازگرداندم ناامید
نباشد مرا روز با او سپید.فردوسی.تنش لرز لرزان بکردار بید
دل از جان شیرین شده ناامید.فردوسی.به ایرانیان برنتابید شید
دل پهلوانان شده ناامید.فردوسی.کودکان ناامید گشتند و صیدی راقید نتوانستند کرد. ( سندبادنامه ص 335 ).
سیاه مرا هم تو گردان سپید
مگردانم از درگهت ناامید.نظامی.گفت چو هستم ز جهان ناامید
روی سیه بهتر و دندان سفید.نظامی.ناامیدم مکن از سابقه روز ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت.حافظ.|| درمانده و بیچاره و لاعلاج. ( ناظم الاطباء ). || در تداول عام ، محروم. بی نصیب.