نائبات

معنی کلمه نائبات در لغت نامه دهخدا

نائبات. [ ءِ] ( ع اِ ) ج ِ نائبه. رجوع به نائبه شود :
تو مرفه عیش و بدخواهان تو
یافته از نائبات عصر عصر.سوزنی.او نائب خداست به رزق من
یارب ز نائبات نگهدارش.خاقانی.ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاهداشته از نائبات لیل و نهار.سعدی.گریز نیست کسی را زحادثات قضا
خلاص نیست تنی را ز نائبات قدر.قاآنی.

معنی کلمه نائبات در فرهنگ معین

(ئِ ) [ ع . ] (اِ. ) ج نائبه ، پیش آمدها، بلایا، حادثه ها.

معنی کلمه نائبات در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع نایبه ( نائبه ) حوادث مصایب
جمع نائبه

معنی کلمه نائبات در ویکی واژه

ج نائبه ؛ پیش آمدها، بلایا، حادثه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه نائبات

دندان نائبات برو کند می شود هر کو بدامن کرمت اعتصار کرد
زنائبات جهان باد جان تو محروس ز حادثات فلک باد ذات تو معصوم
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت نگاهداشته از نائبات لیل و نهار
صاحت بهم نائبات الدهر فانقلبوا
قضا ز دامن عمر طویل او کردست به اتفاق قدر دست نائبات قصیر
به روی خویش فروبسته در، در آن شب تار زنائبات زمان و طوارق حدثان
هر دلی را کاو جراحت کرد تیغ نائبات آن جراحت را ز توقیعات او مرهم بود
معصوم دار جان قضات صدور را از ضرب نائبات زمان تا بیوم دین
ذوالجهل یفعل ما ذوالعقل یفعله فی النائبات ولکن بعد ما افتضحا
نابغهٔ روزگار دامن اعدا گرفت فهذه النائبات حق للمشرکین