میگون
معنی کلمه میگون در لغت نامه دهخدا

میگون

معنی کلمه میگون در لغت نامه دهخدا

میگون. [م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) به رنگ می. سرخ همچون شراب. که چون شراب سرخ باشد. آنچه رنگ شراب دارد :
نه نه می نگیرم که میگون سرشکم
که خود زین می کم بها می گریزم.خاقانی.هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار می کشی.حافظ.
میگون. [ م ِ ] ( اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه شهرستان تهران ، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسه شمشک به تهران. هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است.این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و آب آن از رودخانه شمشک تأمین می شود. دارای راه شوسه و قلمستان و باغهای زیبا و میوه های گوناگون است. غلات و ارزن وعسل آن شهرت دارد. مزرعه هملون جزء این قصبه است وامامزاده ای دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

معنی کلمه میگون در فرهنگ معین

(مِ ) (ص . ) سرخ رنگ .

معنی کلمه میگون در فرهنگ عمید

به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ: هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانهٴ خَمّار می کشی (حافظ۲: ۶۳۴ ).

معنی کلمه میگون در فرهنگ فارسی

کیلومتری شمال افجه کنار راه شوسه شمشک به تهران واقع است . کوهستانی و سردسیر است و ۲۳۷۵ تن سکنه دارد . محصولش غلات و میوه است . رودخانه شمشک از آنجا میگذرد . جان استوارت میل ( ۱۸۷۳ - ۱۸٠۶ م . ) فیلسوف و اقتصاد دان انگلیسی متولد
برنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ
۱ - ( صفت ) آنچه رنگ شراب دارد برنگ می سرخ رنگ : [ اسد ( دلالت کند بر ) تمام بالا...میگون موی . ] : هردم بیاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم بخانه خمار میکشی . ( حافظ ) ۲ - نوعی اسب : [ نامهای اسپان بزبان پارسی :الوس چرمه ..میگون ..]
قصبه ایست جزئ دهستان رودبار قصران بخش افجه شهرستان تهران

معنی کلمه میگون در فرهنگ اسم ها

اسم: میگون (دختر) (فارسی) (تلفظ: meygun) (فارسی: ميگون) (انگلیسی: meygun)
معنی: به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ، مخمور، خمار آلود ( چشم )

معنی کلمه میگون در دانشنامه عمومی

مِیگون روستایی در بخش رودبار قصران شهرستان شمیرانات استان تهران است. مردم میگون به گویش قصرانی زبان مازندرانی صحبت می کنند.
میگون در لغت از دو کلمۀ: می ( شراب ) و گون ( مانند ) تشکیل شده که در کنار هم به معنی همانند شراب ( از نظر فرح بخشی و نشاط آوری ) است.
محصولات میگون بیشتر محصولات باغی نظیر:گیلاس، آلبالو، سیب، گردو و فندق است که از کیفیت بسیار بالایی نیز برخوردار می باشند. همچنین میگون دارای امامزاده ای به نام امامزاده سید میر سلیم است که زیارتگاه اهالی محل و مناطق مجاور می باشد. در لغتنامه دهخدا آمده است: میگون قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه شهرستان تهران، واقع در ۲۵هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسهٔ شمشک به تهران. هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است. این قصبه در حدود ۲۳۷۵ تن جمعیت دارد و آب آن از رودخانهٔ شمشک تأمین می شود. دارای راه شوسه و قلمستان و باغهای زیبا و میوه های گوناگون است. غلات و ارزن و عسل آن شهرت دارد. مزرعهٔ هملون جزء این قصبه است و امامزاده ای دارد.
خانه هومن   : خانه تاریخی دکتر احمد هومن در میگون واقع شده که به شماره ثبت ۱۰۴۰۰ جزو آثار ملی ایران می باشد.
هتل جهانگردی میگون که در مرتفع ترین قسمت شهر میگون واقع شده ، پارک قلعه باغ ، سپید کمرچال و غار هملون نیز که از دو غار کوچک و بزرگ تشکیل شده است از مکان های دیگر گردشگری میگون می باشند.
مدرسه یخنوردی میگون هم جزو بزرگترین مدرسه یخنوردی خاور میانه است و از جمله مکان هایی است که در فصل زمستان میزبان ورزشکاران و گردشگران بسیاری است این مدرسه در ابتدای دره هملون واقع شده است.
میگون بابت شرایط آب وهوایی و شرایط جغرافیایی و کوهستانی همواره مورد توجه گردشگران و طبیعتگردان بوده.
طایفه های بومی میگون عبارت اند از: اله وردی میگونی - میرمحمد میگونی - میراسماعیلی - پناهی پور_کیارستمی - سالارکیا - سلیمان میگونی - طیبی میگونی - بهرام میگونی - کربلای محمد میگونی - شمس الدینی - سیدعلی لواسانی - علیخانی - ایوب میگونی - محمدی - گشتاسبی - شعبانی - خان احمدی - شعبان بلوکات - رجبی _رجبی نیا_رجب دلاک
معنی کلمه میگون در فرهنگ معین
معنی کلمه میگون در فرهنگ عمید
معنی کلمه میگون در فرهنگ فارسی
معنی کلمه میگون در فرهنگ اسم ها

معنی کلمه میگون در ویکی واژه

سرخ رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه میگون

از تمنای لب میگون تو اوحدی را سنگ بر جام آمده
تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او زاین حسد عمری ست تا من تشنه‌ام بر خون او
خط ظالم کرد تسخیر لب میگون یار تا لب خمیازه ما کی رسد دیگربه هم
خون بود قسمت چشم و لب ما تالب و چشم بتان میگون است
تا نظر بر لب میگون تو افتاد مرا همچو اخگر به کباب دل سوزان آویخت
آب در چشم غزال از آه گرم من نماند با خمار نرگس میگون لیلی چون کنم
نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد گرچه می‌سازد می پر زور را کم زور، آب
بگشا لب میگون، که لب شهد فروشم آفاق به شیرینی افسانه نگیرد
همچو داغ از جگر لاله و چون درد از می خون ما سوختگان زان لب میگون پیداست
دل زشوق آن لب میگون درون سینه ام در کف مخمور از پیمانه لرزد بیشتر