معنی کلمه میمنه در لغت نامه دهخدا
چپ لشکرش را به گرشاسب داد.
ابر میمنه سام یل با قباد.فردوسی.بتاراج داد آن سپاه و بنه
نه کس میسره دید و نه میمنه.فردوسی.چپ لشکرش را به پیران سپرد
سوی میمنه رفت هومان گرد.فردوسی.تو به قلب لشکر اندر خون انگوران به دست
ساقیان بر میسره خنیاگران بر میمنه.منوچهری.گورخران میمنه ها ساختند
زاغان گلزار بپرداختند.منوچهری.باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ). تا اگر میمنه و میسره را بمردم حاجت افتد میفرستد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351 ). آهسته روی به میمنه مخالفان آری. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558 ).
ترسم همی که گر تو نباشی ز لشکرش
بی تو نه قلب و میمنه ماند نه میسره.ناصرخسرو.میمنه و میسره و قلب و جناح آن را... بیاراسته. ( کلیله و دمنه ). ابوالقاسم از میسره میمنه را بشکست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 134 ). آلتونتاش را به میمنه فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 298 ). امیرنصر را در میمنه بداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 349 ).
- میمنه و میسره ؛ راست و چپ.
- || نیک بختی و بدبختی.
- || صواب و خطا.
- || راست و ناراست. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به میمنت و میمنة شود.