میغی

معنی کلمه میغی در لغت نامه دهخدا

میغی. [ ] ( اِخ ) عبدالکریم بن محمدبن موسی بخاری میغی ، مکنی به ابومحمد فقیه حنفی ، امامی زاهدو پرهیزگار و در عصر خود در سمرقند مفتی بی نظیری بود. وی از عبداﷲبن محمدبن یعقوب بخاری و محمدبن عمران بخاری روایت کرد و ابوسعد ادریسی از او روایت دارد.مرگ وی به سال 378 هَ. ق. بود. ( از لباب الانساب ).

معنی کلمه میغی در فرهنگ فارسی

عبدالکریم بن محمد بن موسی بخاری میغی مکنی به ابو محمد فقیه حنفی امامی زاهد و پرهیزگار و در عصر خود در سمرقند مفتی بی نظیری بود

جملاتی از کاربرد کلمه میغی

میغی از تیغ برکشد که از آن مرگ بارد به تارک دشمن
ز قنوج تا قلزم و قیروان چو میغی روان بود تیغم روان
بصد زاری فرو گرید چو میغی ز یک یک ذره برخیزد دریغی
وَ خَلَقَ الْجَانَّ، و بیافرید پری را، مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (۱۵) از آمیغی از آتش.
چو میغی بود تیغ هندوانی ازو بارنده سیل ارغوانی
از آن دشت بربود شاپور را چو میغی که پنهان کند هور را
برای ذرّه، خورشیدی ز میغی اگر آید برون باشد دریغی
قدر او بدریست‌کاو را سدره آمد آسمان تیغ او میغیست‌کاو را فتنه آمد فتح باب
تو چنین نهان دریغی که مهی به زیر میغی بدران تو میغ تن را که مهی و خوش لقایی
بر فرق تو هر حادثه تیغی دگرست در پیش تو هرواقعه میغی دگرست