معنی کلمه میزبان در لغت نامه دهخدا
اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان.فردوسی.که ما میزبان و تو مهمان ما
فرودآی اینجا بفرمان ما.فردوسی.پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.فردوسی.از پی آن تا دهی برنام دندان مزدمان
میزبانی دوست داری شاد باش ای میزبان.فرخی.به محنت همه خلق را دستگیری
به روزی همه خلق را میزبانی.فرخی.سپه را بود میزبان و بود
هزار آفرین بر چنین میزبان.فرخی.کوتوال میزبان بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 659 ).
خورش باید از میزبان گونه گون
نه گفتن کزین کم خور و زان فزون.اسدی.خورش گر بود میهمان را زیان
پزشکی نه خوب آید از میزبان.اسدی ( گرشاسب نامه ص 28 ).یکی میزبان است کو میهمان را
دهان و شکم خشک و ناهار دارد.ناصرخسرو.بدان میهمان ده مرین میزبان را
که او قصد این دیو غدار دارد.ناصرخسرو.لیکن چو کسیت میهمان خواند
بر مذهب میزبان بیارامی.ناصرخسرو.برون بیشه را شیر به میزبان
درون خانه را گربه به کدخدای.خاقانی.ساقیت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و میزبان خلوت.خاقانی.برق تیغش دیدبان در ملک و دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب.خاقانی.میزبان از نوردهای گزین