میز
معنی کلمه میز در لغت نامه دهخدا

میز

معنی کلمه میز در لغت نامه دهخدا

میز. [ م َ ] ( ع مص ) جدا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ). || فضیلت دادن بعض چیز را بر بعضی. || از جایی به جایی رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
میز. [م ِ ی َزز ] ( ع ص ) مَیِّز . مرد سخت پی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
میز. [ م َ ] ( ع ص ) مردسخت پی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجوع به ماده بالا شود.
میز. [ م َ ] ( از ع ، اِمص ) امتیاز. ( ناظم الاطباء ).
میز. ( از ع ، اِمص ) مخفف تمیز. ( از برهان ). تمییز را خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). تمییز. جدا کردن.
میز. ( اِ ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. ( ناظم الاطباء ). به معنی مهمان است. ( آنندراج ). میهمان. ( انجمن آرا ). مهمان باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. ( برهان ). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار یعنی صاحب خانه را میزبان گویند ولی برای مهمان کلمه میز را به تنهایی بکار نبرند. ( از شعوری ج 2 ورق 364 ). || اسباب و ادوات مهمانی. ( ناظم الاطباء ). اسباب مهمانی را هم گفته اند. ( برهان ). اسباب ضیافت. ( غیاث ). مائده.اسباب سفره مهمانی. ( یادداشت مؤلف ). || کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند. ( برهان ). کرسی باشد که بر بالای آن طعام گذارند و بر کرسی دیگرنشسته آن طعام را بخورند. ( فرهنگ جهانگیری ). کرسی که بر آن طعام نهاده می خورند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). کرسی که بر سر آن خوان گسترند و طعام نهند و خورند و اکنون متداول است و طعام و شراب را بر آن چیده و بر اطراف آن صندلیها نهاده بر آن نشینند و طعام خورند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خانی با پایه های بلند که بر آن طعام یا چای و جز آن نهند و خورند آنان که بر صندلی و کرسی نشسته اند. خانپایه. خوان. تشت خوان. شاید اصل این از کلمه میزد باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- میز طعام ؛ تشت خوان. ( یادداشت مؤلف ).
- میز غذاخوری ؛ میز طعام. میزی که مخصوص خوردن غذاست.
|| کرسی مانندی از چوب یا فلز و جز آن که بر روی آن کتاب و نوشته نهند و خوانند یا نویسند.
- میز تحریر ؛ کرسی مانندی که به روی آن تحریر می کنند. ( ناظم الاطباء ).
- میز عمل ؛ میزی در اطاق عمل بیمارستان و سالن تشریح که بر روی آن عمل تشریح و جراحی انجام دهند.

معنی کلمه میز در فرهنگ معین

(اِ. ) وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن . ، ~گرد الف - جلسة مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد. ب - (کن . ) مقام ، مسند.
(اِ. ) بول ، شاش .
(ص . اِ. ) ۱ - مهمان . ۲ - اسباب مهمانی .

معنی کلمه میز در فرهنگ عمید

وسیله ای پایه دار و مسطح برای قرار دادن اشیا.
۱. = میزیدن
۲. (اسم ) ادرار.

معنی کلمه میز در فرهنگ فارسی

تخته چهارگوش که چهارپایه بلندداردوروی آن لوازم چیزنوشتن یاظرفهای اغذیه یاچیزدیگرمی گذارند
( مصدر و اسم ) تمییز . توضیح این معنی را در فرهنگها ضبط کرده اند و شعوری و بنقل از وی فرهنگ نظام بیت ذیل را شاهد آورده اند : هنر خلق بعرض ادب و حکمت و میز خبث و حقد و حسد و عربده بهتان باشد. ( عمید لوبکی ) ولی بیت مشکوک مینماید .
امتیاز

معنی کلمه میز در دانشنامه عمومی

میز وسیله ای از وسایل خانه است که از یک صفحهٔ رویی و پایه هایی که معمولاً توسط 1 تا 4 پایه آن را نگه می دارند تشکیل شده است و غالباً برای نگه داشتن غذا یا وسایل دیگر در ارتفاعی مناسب برای استفادهٔ راحت در هنگام نشستن به کار می رود.
میز اکثراً به همراه صندلی به کار برده می شود. رویهٔ برخی از میزها دارای لولا بوده و باز و بسته می شوند و گاهی قابل تنظیم نیز هستند برخی از میزها نیز دارای قطعاتی جدا شونده هستند. تعدادی از میزها کوچک و تا شو بوده و قابل حمل کردن هستند. میزهایی نیز در هواپیماها و بعضی خودروها در پشت صندلی تعبیه شده است که بسیار کوچک هستند و برای غذا خوردن در این مکان ها به کار می روند. میزها غالباً دارای چهار پایه هستند اما بعضی از آن ها ممکن است تنها یک پایه در وسط داشته باشند یا طراحی های دیگری داشته باشند. بیشتر افراد با استفاده از میز یا یکدیگر سکس میکنند میزهای سه پایه در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا بسیار شایع بوده و برای گذاشتن شمع یا چای خوردن استفاده می شدند. میز برای غذا خوردن و نگه داشتن غذا استفاده می شود .
میزهای بسیار قدیمی در مصر کشف شده اند که با فلز یا سنگ ساخته شده بوده و برای قرار دادن اشیاء به کار برده می شدند اما جهت نشستن کاربرد نداشته اند. یونانی ها و رومیهای قدیم نیز از میز استفاده می کردند.
یونانیان و رومیان استفاده های بیشتری از میز داشته اند. در یونان باستان میزغذاخوری بعد از استفاده به زیر تخت انتقال داده می شده است. یونانیان میز های کوچکی هم داشته اند که پایه های آن از شخصیت های افسانه ای بوده است. در ساخت میز از چوب و فلزاتی مانند آلیاژ نقره و یا برنز در ساخت میز استفاده می شده است. پایه های میز نقش های ظریفی داشته اند. در قرون وسطا میز به اندازه دوران قبل یا بعد از آن استفاده نمی شده است و فقط اشراف از میز استفاده می کردند.
در امپراطوری روم شرقی میزهای چوبی و سنگ با چهارپایه که به همدیگر با یک ضربدر در پایین به هم متصل می شدند. در این زمان علاوه بر میزهای غذا خوری میزهای گرد کوچکتری برای نوشتن و همچنین تریبون به وجود آمده و اکنون در قرن ۲۱ نیز به عنوان جزء مهمی از زندگی و در شکل های مختلف برای استفاده های مختلف به وجود آمده است.
انواعی از میزها نیز برای کاربردهای ویژه ساخته شده اند که از آن میان می توان به موردهای زیر اشاره کرد:
میز (فیلم). میز ( به انگلیسی: Desk Set ) فیلمی ۱۰۳ دقیقه ای به کارگردانی والتر لنگ با بازی کاترین هپبورن محصول کشور بریتانیا است.
معنی کلمه میز در فرهنگ معین
معنی کلمه میز در فرهنگ عمید

معنی کلمه میز در دانشنامه آزاد فارسی

مِیز (Mensa)
صورت فلکی کم فروغ ناحیۀ قطب جنوب آسمان. اخترشناس فرانسوی قرن ۱۸، نیکُُلا لاکای به یادبود «کوهِ تیبِل» که شاهد شب زنده داری ها و زحمات روزانۀ او در رصدخانۀ دماغۀ امید نیک بود، آن را کوه میز نامید.

معنی کلمه میز در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
میز وتمییزه به معنی فصل وجدا کردن است. راغب جدا کردن بین متشابهات گفته است . خدا مومنان را در آنچه هستید نخواهد گذاشت تا ناپاک را از پاک جدا کند. . ای گناهکاران امروز از نیکوکاران جدا و منفصل شوید. تمیز: جدا شدن و تمیز از غیظ تکه تکه شدن از خشم است . نزدیک است جهنم از خشم بترکد و تکه تکه شود هر وقت جمعی در آن افکنده شوند خازنان گویند آیا انذار کننده‏ای به شما نیامد؟! در «جَهَنَّم» گفته‏ایم که آن شعور و سخن گفتن ودیدن دارد، این آیه نیز دلیل شعور جهنم است و به قولی در انتقام از گناهکاران به انسان خشمگین تشبیه شده است.

معنی کلمه میز در ویکی واژه

tavolo
مهمان.
اسباب مهمانی.
مقام، مسند.
بول، شاش.

جملاتی از کاربرد کلمه میز

نیست سنگِ کم اگر در پلهٔ میزان ترا کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا
بدندان میزند با من و گرچه خود او را در دهان دندان نبینم
شبش در خواب می دیدم که میزد آتشی در دل بسوزم پیش او خود را اگر امروز پیش آید
گهی میگشت در یکدم بصد حال گهی میزد بصد گونه پر و بال
میزنی لاف عشق، رشکت کو؟! بلب آه و بدیده اشکت کو؟!
اجتماع اختران دانی که در میزان چراست خود نکو دانی که آن خدمت چه نیکو کرده‌اند