میرزاده

معنی کلمه میرزاده در لغت نامه دهخدا

میرزاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مخفف امیرزاده. رجوع به میر و میرزاد و میرزا شود.

معنی کلمه میرزاده در فرهنگ معین

(دِ ) (ص مف . ) ۱ - امیرزاده ، شاهزاده . ۲ - سید.

معنی کلمه میرزاده در ویکی واژه

امیرزاده، شاهزاده.
سید.

جملاتی از کاربرد کلمه میرزاده

امیرزاده نه ما جمله چاکران توییم ترا که ‌گفت‌ که بی‌چاکران روی سفر
اکنون نگاه باید کرد در کفایت این عبد الغفّار دبیر در نگاهداشت مصالح این امیرزاده و راستی و یکدلی تا چگونه بوده است. و این حکایتها نیز بآخر آمد و بازآمدم بر سر کار خویش و براندن تاریخ، و باللّه التّوفیق‌ .
میرزاده است و ملک زاده به درگاهش بسی از رازی وز خانه و سامانی
امیرزاده فرخ ضیاء دوله بگفت که کار زهر نیاید همی ز تنگ شکر
خواجه نوری از سنین جوانی با مطبوعات همکاریِ نزدیک داشت. وی در سال ۱۳۰۱ خورشیدی امتیاز نشریه نامه جوانان را گرفت و یک شماره آن را انتشار داد ولی انتشار همان شماره سر و صدای زیادی برپا کرد، زیرا در آن روزنامه از کشف حجاب و آزادی زنان مطالب و اشعاری درج نموده بود، و عده‌ای از وی به دادگستری شکایت بردند. دادگستری، خواجه نوری را به شش ماه حبس محکوم نمود و از ادامهٔ انتشار روزنامهٔ او (نامهٔ جوانان) جلوگیری به عمل آورد. وی چهار ماه در زندان به سر برد، و اتفاقاً در همان زمان میرزادهٔ عشقی نیز محبوس بود.
میرزاده کان بدید او دور جای باز مینشناخت زان غم سر ز پای
چه غم شام فراقش خوش سرآمد امیرزاده خسرو رفت و آمد
امیرزاده فریدون ‌که شکر شاه جهان به عهد مهد سرودی‌نشسته لب ز لبن
توقع امیرزاده درین باب جزئی است. بشصت و هفتاد میتوان ساکت نمود. امر امر والاست.