میدن
معنی کلمه میدن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه میدن در دانشنامه عمومی
معنی کلمه میدن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه میدن
با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن چندین هزار احسنت میبایدت کشیدن
به هجر و وصل و ملال و نشاط گریه کنم در آن دلی که طلب هست آرمیدن نیست
بی قراران هر نفس در عالمی جولان کنند همچو بوی گل به یک جا آرمیدن مشکل است
رمیدنها ز اوضاع جهان طرز دگر دارد بهوحشت پیش باید برد ازین صحرا غزالی را
ز هر سو بس که رنگ جلوه ریزد جذبهٔ لیلی دل وحشی صفت را از رمیدن باز می دارد
هرکجا منزل آرام تصور کردیم چون نفس راست نمودیم رمیدن به بود
پیران اردبیل بر دو قسم خوانده میشدند، یک عده پیر و یک عده دیگر را شاه مینامیدند.
چو بوی غیردام و دد شنیدند ز جا جستند و از دورش رمیدند
مثل تو ندید و هم نبیند از آدم تا دمیدن صور
ترا که هست دل آرمیده ای خوش باش که من افتاده ام از چشم آرمیدن دل
اکنون که ز رأی خوانده گردیده دو ثلث ناچار سه ربع نا امیدند همه