میدم
جملاتی از کاربرد کلمه میدم
گر بخوانی زعطا سر زخطا در پیش است ور برانی بجفا روی امیدم بقفاست
او میگوید: سپس این کتاب را بر 70 نفر از فقهای مدینه، عَرضه کردم. و چون همگیشان بر محتوای این کتاب با من موافقت کردند؛ آنرا موطّأ (یعنی: موافقتشده) نامیدم.
نسیم مصر کجاست یاد من کند صائب چنین که من ز دیار و زیار نومیدم
من دولت وصالش از بی نیاز خواهم صبح رخ امیدم در وقت راز خواهم
قبای عمر کوتاهست، بر بالای امیدم مگر باز آیی و وصلی، شبی بر دامنم دوزی
مرانم بیش ازین از در مکن نومیدم ای دلبر که در عالم کجا باشد چو من بگزیده جانی
بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم ز چشم انتظار آخر زدم گل بر سر راهی
قامتِ او دیدم و قامتِ خود را در همه آفاق صور عشق دمیدم
خزان غم کنون تاراج فرمود ز گلزار امیدم خرمیها
ای شب ای شب کو صبح امیدم / رحمی آخر بر موی سپیدم
امیدم چنانست که زنده به مهر رساند تو با من خدای سپهر
گناهم یکی باشد، امید صد به روی امیدم منه دست رد