مید

مید

معنی کلمه مید در لغت نامه دهخدا

مید. [ م َ دَ ] ( ع اِ ) لغتی است در بَیْدَ به معنی غیر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
مید. [م َ ] ( ع مص ) جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). حرکت کردن و جنبیدن چیزی. ( ناظم الاطباء ). || بگردیدن زمین. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ) ( المصادر زوزنی ). جنبیدن یعنی بگردیدن زمین.( دهار ). || خمیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || میل کردن. || خرامیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || چمیدن از راه. || ناویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناویدن و کج گردیدن شاخه. ( ناظم الاطباء ). || گوالیدن. || مضطرب گردیدن سراب. || زیارت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افزون گردیدن چیزی. ( ناظم الاطباء ). || افزون شدن. || خواربار آوردن جهت قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خواربار آوردن برای قوم خود. ( ناظم الاطباء ). || طعام دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || غثیان یا دردسر رسیدن به کسی از مستی و یا از پرخوری و یا از سیر گشتن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فاسد گردیدن گندم از تری و نمی. ( ناظم الاطباء ). متغیر گردیدن گندم از نمی و تری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || عطا کردن و انعام دادن کسی را. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مید در فرهنگ فارسی

جنبیدن حرکت کردن و جنبیدن چیزی خمیدن میل کردن

معنی کلمه مید در دانشنامه عمومی

مید ( به هلندی: Made ) یک روستا در استان برابانت شمالی، هلند است که در شهرستان دریملن واقع شده است.
در بین سال های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ اسم شهرستان نیز مید بود که بعدا به دریملن تغییر یافت. مید با ۱۷هزار سکنه بزرگ ترین روستا در شهرستان دریملن است.

معنی کلمه مید در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَمِیدَ بِـ: ازانحراف به چپ و راست ولغزش رهایی بخشد(ازکلمه مید به معنای انحراف به چپ و راست و اضطراب است .)
تکرار در قرآن: ۵(بار)
اضطراب چیز بزرگ، مثل اضطراب زمین (راغب) طبرسی مطلق اضطراب گفته و گوید:« اَلْمَیْدُ: اَلْمَیْلُ یَمیناًوَ شِمالاً وَهُوَالْاِضْطِرابُ» ولی بنا به استعمال قران مجید که آن را پیوسته در باره اضطراب زمین بکار برده قید «عظیم» بهتر است. در مصباح گوید: میدان را از آن میدان گویند که جوانب آن در موقع مسابقه می‏لرزد. . ایضا . . یعنی: خدا در زمین کوههای راسخ وثابت قرار داد مبادا که شما را مضطرب کند و بلرزاند راجع به تفصیل این سخن رجوع شود به «جبل» درنهج البلاغه خطبه 189 در باره دنیا فرموده: «اَلْحَیُودُ الْمَیُودُ» یعنی مائل و مضطرب است و درخطبه اول آمده «وَوَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانَ أَرْضِهِ» با سنگها اضطراب زمین را میخکوب کرد.

جملاتی از کاربرد کلمه مید

بجز امید مرا جست و جوی با کس نیست چگونه دست بدارم ز گفتگوی امید