میانه کردن

معنی کلمه میانه کردن در لغت نامه دهخدا

میانه کردن.[ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دور شدن. به مسافتی دور شدن. ( یادداشت مؤلف ). فاصله گرفتن. فاصله پیدا کردن : پرویز از بهرام میانه کرد. بهرام نعره ای بزد و گفت :... بنمایم ترا تا چه بینی. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). دیگر روز چون خبر رسید که ایشان نیک میانه بکردند بنده بازگشت و حشمتی نیک بنهاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 448 ). تا شما را اینجا بدارم و اومیانه کند. لشکر او را گرفتند هم بر آن شکل و نزدیک بهرام چوبین بردند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 101 ).

معنی کلمه میانه کردن در فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل . )فاصله گرفتن ، دور شدن .

معنی کلمه میانه کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن . [ و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت .

معنی کلمه میانه کردن در ویکی واژه

فاصله گرفتن، دور شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه میانه کردن

دیگر روز چون خبر رسید که ایشان نیک میانه کردند، بنده بازگشت و حشمتی‌ نیک بنهاد و سرهای کشتگان قریب دویست عدد بر چوبها زده‌، نهادند عبرت را، و بیست و چهار تن را که در جنگ گرفته بودند از مبارزان ایشان فرستاده آمد تا آنچه رای واجب کند فرموده آید.» امیر شراب میخورد که این بشارت رسید، فرمود تا مبشّران را خلعت وصلت دادند و بگردانیدند و بوق و دهل زدند. و نماز دیگر آن روز در شراب بود. بفرمود تا اسیران را پیش پیلان انداختند در پیش خیمه بزرگ، و هول روزی‌ بود، و خبر آن بدور و نزدیک رسید.