میانجیگری

معنی کلمه میانجیگری در لغت نامه دهخدا

میانجی گری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) وساطت. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). توسط. ( یادداشت مؤلف ).
- میانجی گری کردن ؛ میانجی شدن. وساطت کردن. دلالگی کردن. تورة؛دختری که میانجی گری کند میان عشاق. ( منتهی الارب ).
- میانجی گری نمودن ؛ وساطت نمودن و واسطه واقع شدن. ( ناظم الاطباء ).
|| سفارت. ( منتهی الارب ). || حکمیت. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به میانجی در همه معانی شود.

معنی کلمه میانجیگری در فرهنگ عمید

۱. وساطت.
۲. واسطه شدن میان دو نفر برای رفع اختلاف و کشمکش آن ها.

معنی کلمه میانجیگری در فرهنگ فارسی

وساطت میانجی بودن .

معنی کلمه میانجیگری در فرهنگستان زبان و ادب

{mediation} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] تلاش برای حل وفصل مسالمت آمیز یک اختلاف بین المللی با برنامه ریزی و مشارکت بی طرفانه و مؤثر طرف ثالث

معنی کلمه میانجیگری در ویکی واژه

intercessione

جملاتی از کاربرد کلمه میانجیگری

شینتارو آبه در سال ۱۳۶۲ ه‍.ش در زمانی که وزیر امور خارجه ژاپن بود، برای میانجیگری بین ایران و عراق برای پایان جنگ هشت ساله به تهران سفر کرد. پسرش شینزو نیز در این سفر همراه او بود.
براساس اعلام وزیر امور خارجه ایران (امیر عبداللهیان) ، اسدالله اسدی در تاریخ ۲۶ می ۲۰۲۳ طی توافق مبادله زندانیان میان ایران و بلژیک همزمان با آزادی اولیویه واندکاستیل به کشور خود بازگشت. این توافق با میانجیگری دولت عمان صورت پذیرفته است. شورای ملی مقاومت ایران اعلام کرد: با آزادی اسدی و نقض حکم دادگاه قانون اساسی، تروریسم جری‌تر می‌شود.
دوست محمدخان در چنین شرایط بحرانی به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) خود را امیر افغانستان خواند. دوست محمد از انگلیس‌ها که عملاً از سیک‌ها حمایت می‌کردند تقاضا نمود تا بر سر مسئله پنجاب میان ایشان میانجیگری نمایند و در ضمن به انگلیس قول داد که افغان‌ها مانع پیشروی روس‌ها از شمال به جانب جنوب شوند. دوست محمد خان وقتی زمام امور را در دست گرفت که دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلیس سرگرم پیش‌روی‌ها و توسعهٔ قلمرو خویش بودند. افغانستان به صورت مانع و حد فاصل طبیعی و کوهستانی در میان این دو امپراتوری، به مهره‌ای پیاده‌ای در رقابت شطرنج وار این قدرت‌های بزرگ قرن ۱۹ و دست آخر به سپری برای جلوگیری از تصادم آن دو، بدل شد.