میان
معنی کلمه میان در لغت نامه دهخدا

میان

معنی کلمه میان در لغت نامه دهخدا

میان. ( اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن.( از انجمن آرا ). وسط چیزی. ( آنندراج ) ( غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. ( از برهان ). بین. ( ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن سطح فاصله داشته و دور باشد. هر محلی در داخل سطحی که بعد و دوری آن از کناره های آن سطح تقریباً مساوی بود. به تازی وسط خوانند. ( از فرهنگ جهانگیری ). || میانه. بین. مابین. وسط و در فاصله دو چیز یا دو کس ، چنانکه میان دو انسان یا میان دو جاندار یا میان دو درخت و دیگر چیز قرار گرفتن : یکی رودی است عظیم ، سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و بدریای خزران افتد. ( حدود العالم ).
بالا چون سرونورسیده ، بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بَر .منجیک.به شاهی نشیند میان دو شیر
میان شاه و تاج از بر و تخت زیر.فردوسی.همی راند تا در میان سه شهر
ز گیتی بر اینگونه جوینده بهر.فردوسی.همه زرکانی و سیم سپید
ز سر تا به بن وز میان تا کران.فرخی.گیسوی مشکبوی به بر درفکنده بود
موی میانش گم شده اندر میان موی.عطار.- امثال :
میان دو سنگ آرد می خواهد. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| بین. مابین. در بین دو یا چند چیز یا کس که در امری و حالتی مشترک یا مجاور باشند :
زش از او پاسخ دهم اندر نهان
زش بپنداری میان مردمان.رودکی.یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.فردوسی.به برزو چنین گفت کای پهلوان
سرافرازتر کس میان گوان.فردوسی.بداند که میان نیکی و بدی فرق تا کدام جایگاه است. ( تاریخ بیهقی ). مردم دو اقلیم بزرگ چشم بدان دارند که میان ما دوستی قرار گیرد. ( تاریخ بیهقی ).
یک چند میان جمع دیوان
تا کور بدم چو دیو رستم.ناصرخسرو.برمک از سلیمان پرسید که میان چندین هزار مردم ملک به چه دانست که بنده با خویشتن زهر دارد. ( تاریخ برامکه ). بعد از آنکه صد و چهل پیغمبر فرستاده بود در میان ایشان. ( قصص الانبیاء ص 130 ). خلاف است میان علماء... ( از کشف الاسرار میبدی ج 2 ص 504 ). میان اتباع او ( شیر ) دو شکال بودند. ( کلیله و دمنه ). و قواعد صداقت میان ایشان مستحکمتر شد. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه میان در فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - وسط . ۲ - کمر. ۳ - درون ، داخل . ۴ - بین .

معنی کلمه میان در فرهنگ عمید

۱. وسط.
۲. درون، داخل.
۳. (زیست شناسی ) [قدیمی] کمر.
۴. [قدیمی] کمربند.
۵. [قدیمی] غلاف.
* میان بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. کمربند بستن.
۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.

معنی کلمه میان در فرهنگ فارسی

کمر، لا، وسط، توی چیزی ، میان بستن: کمربستن، آماده شدن برای کاری
( اسم ) ۱ - وسط میانه . ۲ - داخل توی :[ و بروی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند . ] ۳ - کمر ( انسان و حیوان ) : میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشاده است . ( حافظ ) ۴ - مابین بین :[ خلاف است میان علمائ ..] یا از میان برداشتن . نابود کردن محوکردن : [ چه اگر او را بی سببی واضح و الزامی فاضح ..از میان بردارند متدینی دیگر بجای او بنشیند . ] یا در میان افتادن . خود را میانجی ساختن دیگر بجای او بنشیند . ] صحبت چیزی را به میان کشیدن . از آن گفتگو کردن . یا میان دو تن بهم خوردن . ایجاد کدورت بین آن دو شدن . یا میان را چست بستن . یا میان طلب بستن ( دربستن ) . آماده شدن برای جستجو و طلب [ همانا زمان میان طلب در بستم و ننشستم تا آن گنج خانه دولت را بدست آوردم . ]
بسیار دروغگوی

معنی کلمه میان در دانشنامه عمومی

شهر میان در مایلن در ایالت زوریخ در کشور سوئیس واقع شده است که ۱۱٬۵۰۰ نفر جمعیت دارد.
میان (مجموعه تلویزیونی). میان ( انگلیسی: Between ) یک سریال کانادایی است.
معنی کلمه میان در فرهنگ معین
معنی کلمه میان در فرهنگ عمید
معنی کلمه میان در فرهنگ فارسی

معنی کلمه میان در ویکی واژه

fra
Moyen
وسط.
کمر.
درون، داخل.
بین.
(اصفهانی، نگارش گویش‌نما) می‌آیند

جملاتی از کاربرد کلمه میان

ترا با تو چو چیزی در میانست کناری گیر کاینجا بیم جانست