معنی کلمه میان بند در لغت نامه دهخدا
گفتم زهی میان بند، گفتا که در میانست
گفتم نقاب پرده ، گفتا در آب بینی.نظام قاری.تعلقی به میان بند چون نمکدان داشت
نوشته اند به زر حل بر او که آنت ملیح.نظام قاری.بیان نقش میان بند مصریت قاری
بگوید ار تو بشکرانه در میان آری.نظام قاری.میان بند و الباغ و دستارو موزه
سزد با هم ار زانکه باشد مناسب.نظام قاری. || تنگ. ( ناظم الاطباء ). || جایگاه بستن کمر. میانگاه :
بیاید پس آنگاه فرزند من
ببسته میان بر میان بند من.دقیقی.|| بند شلوار و زیرجامه. ( ناظم الاطباء ). ازاربند. ( آنندراج ). || ( نف مرکب ) میان بندنده. که میان بندد. که کمر بر میان بندد. || مهیا و آماده شونده کاری را.
میان بند. [ یام ْ ب َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است. این دهستان در جنوب باختری سولده واقع و هوای آن مرطوب و معتدل و محصولات آن غلات و لبنیات است. معدن زغال گلندرود در این دهستان واقعو استخراج می شود. میان بند از 6 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1500 تن میباشد. قراء مهم دهستان پی مد و گلندرود است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
میان بند. [ یام ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در شش هزارگزی شمال فدیشه. با 161 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).