مگوی

معنی کلمه مگوی در ویکی واژه

نگو، اظهار نکن. بدو گفت گیو این که گفتی مگوی ..... که تیره شود زین سخن آبروی

جملاتی از کاربرد کلمه مگوی

خواجو که هست بر در میخانه خاک راه با او مگوی هیچ سخن جز ز باب می
پند هفتم راز خود با کس مگوی تا که سرگشته نگردی همچو گوی
خصم اگر داد پشت هیچ مگوی کز زمین پشت به ز گردون روی
سرّ حق را ز گفتگوی مجوی چون بیابی نگاهدار و مگوی
رهن سر کوی تو وطن‌ها که مگوی وقف دم تیغ تو انین‌ها که مپرس
از عجز ما مگویید از حال ما مپرسید هرچند جمله باشیم چیزی نمی‌توان شد
من از تیغ کرشمه کشته گشتم کشنده حاضر است، اما مگویید
شمس الحق تبریز رسیدست مگویید کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد
گر گوید خون گری مگوی از چه سبب ور گوید جان بده مگو کی شاید
با کس غم دل مگوی زیرا که نماند یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.