معنی کلمه مگس ران در لغت نامه دهخدا
علم اندر کش و با ریش مگس ران کردار
حمله کن بر مگسان سر خمهای عصیر.سوزنی.بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاوس مگس ران به خراسان یابم.خاقانی.بر سرآن خوان عزت نسر طائر دان مگس
بلکه پر جبرئیل آنجا مگس ران آمده.خاقانی.حوروشی را چو مور زیر لگد کشته ای
پس پر طاوس را کرده مگس ران او.خاقانی.مصطفی پیش خلایق فکندخوان کرم
که مگس ران وی از شهپر عنقا بینند.خاقانی.خوان غم را پر طاوس مگس ران به چه کار
بند آن مائده آرای بطر بگشایید.خاقانی.بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل مگس رانت آرزوست.سعدی.نفع عامه عامه را اولی است آری دنب خر
خوش مگس رانی است لیکن کون خر را درخور است.جامی.جلوه رنگین نداردعاقبت هشیار باش
شهپر طاوس را آخر مگس ران می کنند.صائب ( از آنندراج ).تا به شهد دل ما مهر بتان ننشیند
آمد و رفت نفسهاست مگس رانی چند.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).به زلفش لعل نوشین بی خطر بود
مگس ران خط از تنگ شکر بود.محسن تأثیر ( از آنندراج ).و رجوع به مگس پران ( معنی دوم ) شود.
- مگس ران حنابسته ؛ مگس رانی که از موی دم اسب سازند و آن را سرخ کنند مثل دم اسب. ( آنندراج ) :
ریخته از هر طرفی دسته ای
همچو مگس ران حنابسته ای.میریحیی شیرازی ( از آنندراج ).- مگس ران کردن ؛ مگس ران ساختن :
مگس ران کردن از شهپر طاوس
عجب زشت است بر طاوس زیبا.خاقانی.