مکیده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف ) خنیده و مک زده. ( ناظم الاطباء ). آنچه میان دو لب و زبان و کام فشرده و شیره یا مایع آن را فروداده باشند. مزیده. چوشیده. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : دامن سخن به ثفل خاییده و مکیده ایشان بازنیفتاده. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 296 ). و رجوع به مکیدن شود. مکیده. [ م َ دَ ] ( ع اِمص ، اِ ) مکر و خدعه. ( ناظم الاطباء ). مکیدة. و رجوع به مکیدة و مکیدت شود.
معنی کلمه مکیده در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) حیله کردن دستان ساختن . ۲ - ( اسم ) حیله گری چاره گری : [ شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . ] ( کلیله . مصحح مینوی .۸۹ ) جمع : مکاید مکر کردن . یا خبث . جمع : مکاید
معنی کلمه مکیده در فرهنگستان زبان و ادب
{implosive} [زبان شناسی] 1. ویژگی آوای حاصل از سازوکار جریان هوای چاکنایی درون سو 2. آوای حاصل از سازوکار جریان هوای چاکنایی درون سو
معنی کلمه مکیده در ویکی واژه
۱. ویژگی آوای حاصل از سازوکار جریان هوای چاکنایی درونسو
جملاتی از کاربرد کلمه مکیده
طبق دستور پزشک هر ۱ تا ۴ ساعت یک قرص مکیده میشود.
زان لعل عیسوی دم حاشا اگر زنم دم کز جان و دل دمادم ختم رسل مکیده
من حمزه نیم در صف این عرصهٔ خونخوار امّا جگرم هند جگرخوار مکیده ست
زینگونه سخن گفتن شیرین حبیبت پیداست که وقتی لب لعل تو مکیده است
آب حیات، خشک بود در مذاق او هر کس به مستی آن لب میگون مکیده است
دهانم خون بلبل میمکیده است از آن خون قطرهای بر لب چکیده است
معمولاً قدرتِ جزر و مدیِ گردابها بوسیلهٔ مردم عوام بگونهٔ اغراقآمیزی توصیف میشود. همچون داستانهایی که در آن کشتیهایی بزرگ در چنین ابَرپیچابهایی مکیده شدهاند.
امروز مستی تو دو بالای باده است معلوم میشود لب خود را مکیدهای
در عهد او دهان دوات از زبان کلک از بس شکر مکیده کنون تنگ شکرست
آب حیات در لب اینان به ظن من کز لولههای چشمهٔ کوثر مکیدهاند
ز بس که اهل جهان خون یکدگر خوردند سر سپهر بنار مکیده می ماند
دوشینه به مستی که مکیده ست لبش را کامروز به پیمانه می در شکرآبست؟