( مکنسة ) مکنسة. [ م ِن َ س َ ] ( ع اِ ) جاروب. مکسحة. ج ، مکانس. ( مهذب الاسماء ). جاروب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جارو. مسفرة. محسرة. محوقة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده بعد شود. مکنسه. [ م ِ ن َ س َ / س ِ ] ( ع اِ ) مکنسة. جاروب : ضمیر منیرش از خاشاک گناه به مکنسه عفو و صفح مصفی گردان. ( تاریخ غازان ص 47 ). و رجوع به ماده قبل شود.
معنی کلمه مکنسه در فرهنگ معین
(مِ نَ س یا سَ ) [ ع . مکنسة ] (اِ. ) ۱ - جاروب ، جارو. ۲ - گل کتانی . ج . مکانس .
معنی کلمه مکنسه در فرهنگ عمید
جاروب.
معنی کلمه مکنسه در فرهنگ فارسی
۱ - جاروب جارو جمع : مکانس ۲ - گل کتانی جاروب . مکسحه . مکانس
جملاتی از کاربرد کلمه مکنسه
اگر وارد قوی بود و قابل ضعیف، وی را در جست و جوی آرد اگر قویتر شود گفت و گوی آرد و اگر قویتر شود روا بود که وی را در رفت و روی آرد و در شست و شوی آرد چون از گفت و گوی و جست و جوی بازماند خواهد که از وجود مکنسه سازد و وحشت خودی خود را از ساحت عالم هستی بروبد:
گر تو دستور دهی ماه بروبد هر شب از سر کوی تو با مکنسه پروین گل