معنی کلمه مکن در لغت نامه دهخدا
مکن. [ م َ / م َ ک ِ ] ( ع اِ ) خایه سوسمار. ( مهذب الاسماء ). بیضه سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تخم سوسمار وملخ و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). تخم سوسمار و ملخ وامثال آن دو، چنانکه گویند: مکن الضباب طعام العریب. واحد آن مکنة است. ج ، مکنات. ( از اقرب الموارد ).
مکن. [ م َ ک ِ ]( ع اِ ) ج ِ مکنة. ( منتهی الارب ). رجوع به مکنة شود.
مکن. [ م ُ ک َن ن ] ( ع ص ) علم پنهان داشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پنهان داشته شده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).