مکن

مکن

معنی کلمه مکن در لغت نامه دهخدا

مکن. [ م َ] ( ع مص ) بیضه نهادن سوسمار و مانند آن. ( منتهی الارب ). تخم نهادن سوسمار و مانند آن و جمع شدن تخمها درزیر شکم آن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مکن. [ م َ / م َ ک ِ ] ( ع اِ ) خایه سوسمار. ( مهذب الاسماء ). بیضه سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تخم سوسمار وملخ و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). تخم سوسمار و ملخ وامثال آن دو، چنانکه گویند: مکن الضباب طعام العریب. واحد آن مکنة است. ج ، مکنات. ( از اقرب الموارد ).
مکن. [ م َ ک ِ ]( ع اِ ) ج ِ مکنة. ( منتهی الارب ). رجوع به مکنة شود.
مکن. [ م ُ ک َن ن ] ( ع ص ) علم پنهان داشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پنهان داشته شده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مکن در فرهنگ فارسی

علم پنهان داشته شده . پنهان داشته شده

معنی کلمه مکن در دانشنامه عمومی

مکن (ترانه). مکن ( به انگلیسی don’t ) عنوان ترانه ایست با صدای الویس پریسلی. ترانه نویس این ترانه زوج ترانه نویس معروف، جری لیبر و مایک استولر هستند ، که بیشتر ترانه های پرسلی را نوشته اند . این ترانه در چارت بهترینهای موسیقی کانتری مقام نخست را بدست آورده و در چارت ریتم اند بلور نیز مقام چهارم را کسب کرده است.

معنی کلمه مکن در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تُؤَاخِذْنَا: مارا مؤاخذه مکن
معنی لَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ: آنان را رها مکن - آنان را از چشم خود نینداز(اصل معنای عدو تجاوز است )
معنی لَا تَقْهَرْ: خوار و تحقیر مکن (کلمه قهر به معنای غلبه کردن بر کسی است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ، و لذا قهر هم به معنی غلبه کردن می آید و هم به معنی خوار کردن)
معنی لَا تُرْهِقْنِی: مرا مجبور نکن (رهق به معنای احاطه و تسلط یافتن به زور است ، و ارهاق به معنای تکلیف کردن است . و معنای جمله این است که مرا به خاطر نسیانی که کردم و از وعدهای که دادم غفلت نمودم مؤاخذه مکن و در کار من تکلیف را سخت مگیر . )
معنی أَرْجِهْ: اورا نگهدار- اورا مهلت بده(از ماده ارجاء به معنای تاخیر انداختن است. در عبارت "قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی ﭐلْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ" منظور این است که :موسی و برادرش را مهلت بده و درباره آنان به سیاست و شکنجه ، عجله و شتاب مکن و بفرست سا...
معنی نَعُدُّ: می شماریم(کلمه عد در عبارت "فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا "به معنای شمردن است ، و چون شمردن هر چیزی آن را به آخر میرساند و نابود میکند ومعنی آن میشود :بنابراین بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتی لحظات عمرشان را] به دقت شماره...
معنی عَدّاً: شمارش کردنی نگفتنی (کلمه عد در عبارت "فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا "به معنای شمردن است ، و چون شمردن هر چیزی آن را به آخر میرساند و نابود میکند ومعنی آن میشود :بنابراین بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتی لحظات عمرشان را] به...
معنی لَا تُصَعِّرْ: ازروی تکبر گردنت را کج نکن(کلمه صعر به معنای کج بودن گردن ، و کلمه تصعیر به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است ودر جمله"لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ ":روی خود را به کلی از مردم مگردان ، و از کسی که دارد با تو سخن میگوید از در توهین اعراض مکن)
معنی قُضِیَ: کار(نابودیشان )تمام شد - تکلیفشان یکسره شد(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با...
معنی قَضَیْتُ: به پایان بردم - تمام کردم(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مش...
معنی قَضَیْتَ: حکم کردی(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع کرد...
معنی قَضَیْتُمُ: به پایان رسانیدید(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و ی...
معنی قَضَیْنَا: حکم کردیم - وحی نمودیم(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت ز...
معنی یُقْضَیٰ: که پایان پذیرد - که تمام شود (کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست ...
معنی یَقْضِی: داوری میکند (کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع...
تکرار در قرآن: ۱۸(بار)
راجه به مکان در «کون» سخن گفته‏ایم. افعالی از «مکن» مشتق اند از قبیل: امکن، مکن، تمکن و غیره که همه به معنی قدرت واقتدار و قدرت دادن به کار می‏روند. احتمال هست که اصل همه «کون» باشد. . و همانطور به یوسف در سرزمین مصر تمکن و قدرت دادیم . «اِنْ» در آیه نافیه است یعنی: گذشتگان را تمکن و قدرت دادیم در آنچه به شما در آن تمکن ندادیم (منظور این است که آنها از شما در قدرت و امکانات بیشتر بودند) . * . گفته‏اند: معنی جعل به «نُمَکِنْ» تضمین شده یعنی: آیا برای آنها حرم امنی قرار ندادیم که میوه‏های هرچیز به آن جمع می‏شود؟ و بقولی «حرماً» ظرف است یعنی آیا آنها را در حرم امنی تمکن و قدرت ندادیم؟. * . و حتما تمکن و تسلط می‏دهد بدین آنها برای آنها، دینی که بر آنها پسندیده است. * . «اَمْکَنَ مِنْهُ» یعنی بر او تسلط و قدرت یافت: بیشتر به خدا خیانت کردند و خدا بر آنها مسلط شد و منکوبشان کرد. مکین: دارای مکانت و منزلت . تو امروز پیش ما محترم و مورد اعتمادی. . نیرومند و پیش خدا محترم است. * . . گفته‏اند وصف رحم با مکین برای آن است که رحم متمکن و قادر است که نطفه را تربیت کند به نظر می‏آید منظور از آن عظمت قدر و بلند پایه بودن رحم است زیرا تنها محلیکه رشد نطفه در آن میسر و عملی است رحم است یعنی: سپس انسان را در قرارگاهی منیع و ممتاز قرار دادیم.

جملاتی از کاربرد کلمه مکن

هر چند دراز کرده بد گوی زبان ای چشم و چراغ عاشقان گوش مکن
تا چند سر بجهل برآری؟ مکن چنین سر را بدل فرو بر و از دوست سر بر آر
مرا انداز سوی بحر هستی مکن چندین تو بر من پیش دستی
لب بر لب تو ساعتکی خوش داریم این یک لب بوسرا بما زهر مکن
بیداد مکن که مردم آزاری تو در زیر لبی به یا ربی برخیزد
رد مکن نقد هستی از جامی کز گدا هرچه هست بسیار است
مکن بد با کسی و بد میندیش کجا چون بد کنی آید بدت پیش
مکن عشق نهان چون شمع روشن که باشد از حسودان بیم کشتن
چو سگ از پس مکن چندین جهانی که این سگ را تمامست استخوانی