معنی کلمه مکرمت در لغت نامه دهخدا
بخل ، ضحاک و من فریدونم
مکرمت ملک و من سلیمانم.روحی ولوالجی.گر به خوشخویی از تو مثلی خواهند
مثل از خوی خوش و مکرمت او زن.فرخی.پیش او هم مکرمت هم محمدت حاصل شده ست
هادم بخل او بود کو جود را عامر شود.منوچهری.همچون شکر به هذیه حجت کنون
بشنو ز روی مکرمت بیتی دو سه.ناصرخسرو.در جهانش به مکرمت دست است
بر سپهرش ز مرتبت قدم است.مسعودسعد.مکرمت را یکی درخت شناس
که بر او برگ و بر، ز شکر وثناست.مسعودسعد.ای در ضمیر مکرمت از یاد تو نشاط
وی بر طراز مرتبت از نام تو علم.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 326 ).ای مرتبت از حشمت تو داشته اجلال
وی مکرمت از دولت تو یافته تمکین.عثمان مختاری ( ایضاً ص 442 ).گر صورت مکرمت ندیدی
آنک بر او شو و ببینش.عثمان مختاری ( ایضاً ص 533 ).گر دهر بی رضای تو روزی به کس دهد
زان مکرمت خورند ندم ابر و آفتاب.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 71 ).روح را از مدد و مکرمت تست بقا
همچنان کز مدد روح بقای صور است.امیرمعزی ( ایضاً ص 105 ).به هر مقام همی بارد و همی تابد
که ابر مکرمت و آفتاب احسان است.امیرمعزی ( ایضاً ص 108 ).خاصه اندر حق این خادم که هست از مکرمت
دیگران را یک ولینعمت مرا خود اولیا.سنائی.آن را از مؤنت فتوت و مکرمت شناسی. ( کلیله و دمنه ).
دو کف کافی او والدین مکرمتند
از این و آن کرم و جود بی قیاس ولد.سوزنی.بر آسمان مکرمت از روشنان علم
چون مشتری به نور خرد سعد اکبرم.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 328 ).ای جهان را بوده بنیاد از طریق مکرمت
چون تو مستأصل شدی یکبارگی مدروس شد.انوری ( ایضاً ص 606 ).خواجه بنده خود را نه به تکلیف سؤال
به مراد دل خود مکرمتی فرماید.