مکحول

معنی کلمه مکحول در لغت نامه دهخدا

مکحول. [ م َ ] ( ع ص ) سرمه سا. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرمه کشیده. ( ناظم الاطباء ). سرمه کرده. به سرمه کرده. سرمه کشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول.سعدی.قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول.حافظ.|| آن که چشم او را میل کشیده باشند کوری را. میل کشیده. نابینا کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مکحول. [ م َ ] ( اِخ ) نام مولای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مکحول. [ م َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ شامی. رجوع به ابوعبداﷲ مکحول شود.

معنی کلمه مکحول در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سرمه کشیده .

معنی کلمه مکحول در فرهنگ عمید

سرمه کشیده.

معنی کلمه مکحول در فرهنگ فارسی

سرمه کشیده
( اسم ) سرمه کشیده ( بچشم ) : [ قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول . ] ( حافظ . ۲٠۸ ) مکدر. ۱ - ( اسم ) تیره شده ۲ - ( صفت ) تیره تار مقابل صاف . ۳ - تنگدل غمگین : [ مکدر است دل آتش بخرقه خواهم زد بیا ببین که کرا میکند تماشایی . ] ( حافظ . ۳۵٠ )

معنی کلمه مکحول در ویکی واژه

سرمه کشیده.

جملاتی از کاربرد کلمه مکحول

صحبی اراق دمی ظلما بلحظتها عین علیل غضیض الطرف مکحول
عبد اللَّه مسعود گفت انّ احسن الحدیث کتاب اللَّه و احسن الهدی هدی محمد، و شرا الامور محدثاتها و کل محدثة بدعة، و کل بدعة ضلالة و قال ابن عباس علیکم بالاستقامة اتّبعوا و لا تبتدعوا و عن مکحول قال قال علی ع. «ما احداث یا رسول اللَّه؟» فقال کلّ شی‌ء یخالف القرآن و یخالف سنّتی اذا عملوا بالرّأی فی الدّین، و لیس الرأی فی الدین، انما الدّین امر الرب تبارک و تعالی و نهیه، و هلک المحدثون فی دین اللَّه‌
مکحول گوید اگر در آمیختن مردمان خیر بود اندر عزلت از ایشان سلامت بود.
در واقعه ای مشکل شب ها همه بی حاصل در چشم قرارِ دل مکحول سهر کرده
نرگس مکحولت از بستان ما زاغ البصر وز عقیقت درج لااحصی ثنای پرگهر
نظر سیاه نسازد به کام هر دو جهان ز گرد راه تو هر دیده‌ای که شد مکحول
بس ز بی‌چیزی جهان تاریک شد در پیشِ چشم چشمِ مردم مبتلای نرگسِ مکحول نیست
غمزه از جا ببرد خلق و گرنه این کار ناید از نرگس مکحول و زابروی و سیم
دو چشم نرگس مکحول بسته بجادو دیده هاروت بابل
او حالت من دیده و چشمانش ز حیرت چون دیدهٔ مکحول فرومانده ز دیدار