مکاشفات
معنی کلمه مکاشفات در فرهنگ فارسی
( مصدر اسم ) جمع مکاشفه : [ وساوس شیطانی مانع مکاشفات است .]
ماخود از تازی اسرار و امور غیبی کشف و هویدا شده .
جملاتی از کاربرد کلمه مکاشفات
از دیگر نوشتههای پیامبرگونه وی تنها کتاب مکاشفات ابوالعفیا که سفرهااوت یا کتاب علامت نامیده میشود، باقیماندهاست.
فصل هجدهم در بیان مکاشفات و انواع آن
شناخت ما از زنان در قرون وسطی تا اندازهای از نوشتههای راهبههایی همچون کلر آسیزی، بیرگیتای سوئد و کاترینای سیهنا به دست میآید. با این حال متداول بود که دیدگاههای مذهبیِ زنان توسط روحانیون مسیحی، خلافِ عُرف تلقی شوند و مکاشفات عرفانی نویسندگان زنی همچون جولیان نورویچ و هیلدگارد بینگنی، نهادها را با تجربهای آزاردهنده مواجه کردند. فرجام اثر مارگریت پرت به همراه خود او، بر چوبه مرگ (سوزانده شدن) بود.
باز نگویم که بر زبان نتوان راند آن چه به گوشِ مکاشفات شنیدم
اینست که ربّ العالمین میگوید: مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا نابینای بحقیقت اوست که نه دیده عبرت دارد، تا از روی استدلال بآیات آفاق نظر کند، نه دل فکرت دارد تا در آیات انفس تأمّل کند، نه بصیرت حقیقت دارد تا بنور فراست مکاشفات اسرار غیبی بیند، و بینای بحقیقت اوست که بعلم الیقین شواهد افعال نگرد. که أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ باز بعین الیقین حقائق صفات بیند که أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ باز بحق الیقین جلال ذات بیند. که أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ علم الیقین بشرط برهانست، عین الیقین بحکم بیانست، حق الیقین بنعت عیانست، علم الیقین مؤمنان راست، عین الیقین پیغامبران راست، حق الیقین مصطفی راست (ص)، از آن است که عالمیان با خبراند و او باعیان. همه عالم صدفاند و او جوهر، همه عالم طفیلاند و او مقصود.
وقتی این ضعیف در خراسان جمعی درویشان را بخلوت نشانده بود و درویشی را بخدمت ایشان نصب کرده در بعضی مکاشفات چنان میدید که از حضرت خداوندی امداد لطف بهر یک از خلوتیان میرسید و از هر خلوتیی نصیبی خاص بدان خادم میرسید که خدمت ایشان میکرد.
سوال: اگر کسی گوید که رسول (ص) می گوید، «ما اوحی الی ان اجمع المال و کن من التاجرین، لکن الی ان: سبح بحمد ربک و کن من الساجدین و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین گفت، مرا نگفتند مال جمع کن و از بازرگانان باشد، بلکه گفتند تسبیح کن و از ساجدان باش و عبادت کن خدای تعالی تا به آخر عمر. و این دلیل است بر آن که عبادت از کسب فاضلتر است.» جواب آن است که بدانی که هرکه کفایت خویش و عیال خویش دارد، بی خلاف وی را عبادت از کسب فاضلتر. هرکسی برای زیادت از کفایت بود در وی هیچ فضیلت نبود، بلکه نقصان بود و دل در دنیا بستن باشد و این سر همه گناهان است. و آن کس که مال ندارد، ولیکن کفایت وی از مال مصالح و اوقاف به وی می رسد، وی را کسب ناکردن اولیتر، و این چهار کس را باشد: یا کسی را که به علمی مشغول بود که خلق را از آن منفعتی دینی بود چون علوم شریعت یا منفعت دنیایی چون علم طب یا کسی که به ولایت قضا و اوقاف و مصالح خلق مشغول بود یا کسی که وی را در باطن راهی باشد به مکاشفات صوفیان یا کسی که به اوراد و عبادت ظاهر مشغول بود در خانقاه که وقف باشد، پس چنین مردمان را ناکردن اولیتر.
عیسی (ع) دنیا را دید در مکاشفات خویش در صورت پیرزنی، گفت، «چند شوهر داری» گفت، «در عدد نیاید از بسیاری» گفت، «بمردند یا طلاق دادند» گفت، «نه! که همه را بکشتم» گفت، «پس عجب از این احمقان دیگر، می بینند که با دیگران چه می کنی، و آنگه در تو رغبت می کنند و عبرت نمی گیرند؟»
فرمان آمد بفریشتگان که: دست از موسی بدارید که آن کس که شراب «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» از جام «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» خورده باشد، عربده کم ازین نکند. موسی در آن حقائق مکاشفات از خم خانه لطف شراب محبت چشید. دلش در هوای فردانیّت بپرید. نسیم انس وصلت از جانب قربت بر جانش دمید. آتش مهر زبانه زد، صبر از دل برمید، بیطاقت شد، گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ، آخر نه کم از نظری:
شب معراج مصطفی علیه الصلاة و السلام شخصی را دید بر صورت عروسی آراسته گفت ای جبرئیل این شخص کیست؟ گفت دنیاست که خود را در دیده دون همتان میآراید و امّت تو از هفتاد هزار یکی بود که جان خود را از عشق جمال او در طلب خدا باز خرد. و کسی را که همّت او همه دنیا بود ازو بوی قطیعت آید و نعوذ باللّه منه، دیگری را همّت وی تا بعقبی رسد باغ و بستان و نعیم الوان حور و قصور و ولدان و خیرات حسان بر دل وی همه آن گذرد و روزگار وی نشان آن دارد این حال مزدورست در بند پاداش مانده از حقایق مکاشفات و خلوت مناجات بازمانده.
دُرّ سخن: مکاشفات و اسرار و اشارات الهی را گویند، در ماده و غیر ماده، در محسوس و معقول.