مَس
معنی کلمه مَس در لغت نامه دهخدا

مَس

معنی کلمه مَس در لغت نامه دهخدا

مس. [ م َ ] ( اِ ) مهتر و بزرگ. ( جهانگیری ) ( برهان ). بزرگ و مه :
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به مس .فردوسی.|| بندی باشد که بر پای مجرمان نهند. ( جهانگیری ) ( برهان ). || پای بند که کسی را از آن خلاص و نجات مشکل ودشوار باشد. ( برهان ).
مس. [ م َس س ] ( ع مص ) بسودن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن ، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماس است. و گویند «لمس » مختص دست است و «مس » عام است در مورد دست و دیگر اعضای بدن. ( اقرب الموارد ). جس. اجتساس. ببسودن. ببسائیدن. سودن. سائیدن. لمس. مالیدن. برمجیدن. برمچیدن. مَسیس. مِسّیسی ̍. و رجوع به مسیس و مسیسی شود. || رسیدن و اصابت کردن : مس الماء الجسد؛ آب به جسد رسید، و از آن جمله است آیه «لن تمسَّنا النار الا ایاماً معدودةً». ( قرآن 80/2 ). نیز گویند مسه الکبر والمرض و العذاب ؛ یعنی بر او رسید و او را دریافت بزرگسالی و بیماری و عذاب. ( اقرب الموارد ). || دیوانه شدن ، و فعل آن به صورت مجهول به کار رود. ( از منتهی الارب ). مجنون گشتن. ( اقرب الموارد ). || قریب و نزدیک شدن نسب کسی باکسی ، گویند: مسّت بک رحم فلان ؛ یعنی نسبش با نسب تو قریب است و بین شما قرابت و خویشی نزدیک است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت نیازمند گردیدن ، گویند: مسّت الیه الحاجة؛ یعنی سخت نیازمند گردید. ( از منتهی الارب ). مسّت الحاجة اًلی کذا؛ نیاز و حاجت وادار به فلان امر کرد. ( اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن. ( اقرب الموارد از لسان ). جماع کردن. ( غیاث ).
- مس بشهوة ؛ آن است که به قلب میل کند و از آن لذت برد، و در زنان فقط همین است ، اما در مردان ، برخی عقیده دارند که به نعوظ یا افزون گشتن نعوظ است. ( از تعریفات جرجانی ).
مس. [ م َس س ] ( ع اِمص ) مالش ، و از آن جمله است قوله تعالی : «ذوقوا مس سقر»؛ یعنی بچشید عذاب نخستین دوزخ را که برسد شما را چنانکه گویی «وجد مس الحمی »؛ یعنی فسره نخستین تب رسید او را. ( از منتهی الارب ). نخستین احساس که از خستگی و تعب دست میدهد، گویند:لم نجد مسا من النصب. ( اقرب الموارد ): الذین یأکلون الرّبوا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس. ( قرآن 275/2 ). || دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( دهار ). جنون : بِه مس ؛ او را جنون دست داده است. ( اقرب الموارد ). || فلان مسه مس أرنب ؛ یعنی او نرم خو و سهل الطباع است. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه مَس در فرهنگ معین

(مَ ) (ص . ) بزرگ ، مه .
(مَ سّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) دست مالی ، سایش . ۲ - دیوانگی .
(مِ ) (اِ. )فلز چکش خور و سرخ رنگی که هادی الکتریسته نیز می باشد. در دمای ۱٠۸۳ درجه ذوب می شود.

معنی کلمه مَس در فرهنگ عمید

مه، بزرگ، مهتر: مسمُغان.
۱. دست مالیدن.
۲. احساس خستگی.
فلزی سرخ رنگ که در ضرب سکه و تهیۀ سیم برق و ظروف آشپزخانه مورد استفاده قرار می گیرد.

معنی کلمه مَس در فرهنگ فارسی

مه، بزرگ، مهتر، سودن، دست مالیدن، مالیده شدن دوچیزبهم ، به معنی دیوانگی نیزمیگویند
۱ - ( مصدر ) دست مالیدن سودن : و مذهب اوزاعی آنست که اگر بدست باشد طهارت باطل سود و بغیر دست باطل نشود همچون مس فرج . ۲ - ( اسم ) دست مالی سایش . ۳ - دیوانگی .
بی باکی

معنی کلمه مَس در دانشنامه عمومی

مس نام یک عنصر جدول تناوبی با نماد شیمیایی Cu ( برگرفته از واژهٔ لاتین cuprum ) است عدد اتمی آن ۲۹ و عنصری فلزی با ویژگی های شکل پذیری و رسانایی گرمایی و الکتریکی بالا است و پس از نقره بالاترین رسانایی الکتریکی را دارد، ولی به دلیل قیمت مناسب این فلز، بیشتر از نقره در سیم برق و … استفاده می شود. مس خالص، نرم و چکش خوار است و اگر از آن که در برابر هوای آزاد قرار دارد، به رنگ قرمز مایل به زرد است.
هزاران سال است که از مس و آلیاژهایش استفاده می شود. در دوران روم باستان، از معدن های مس در قبرس بهره برداری می شد ریشهٔ نام لاتین مس از واژهٔ сyprium به معنی فلز قبرس ( metal of Cyprus ) گرفته شده است که بعدها کوتاه شده و به شکل cuprum درآمده است. ترکیب های مس معمولاً به شکل نمک های مس ( II ) دیده می شوند، رنگ آبی یا سبز کانی هایی مانند آزوریت و فیروزه که از گذشته به عنوان گوهر دانسته می شدند ناشی از همین فلز است. از مس در معماری ساختمانی و هنرهای تزئینی هم بهره برده می شود.
مس یک مادهٔ معدنی ضروری برای اندام های زنده است چون سهمی کلیدی در ساخت آنزیم تنفسی سیتوکروم اکسیداز سی دارد. خون نرم تنان و سخت پوستان از ماده ای به نام هموسیانین ساخته شده است. مادهٔ اصلی هموسیانین، مس است درحالی که خون ماهی ها و مهره داران دارای هموگلوبین است و مادهٔ اصلی سازندهٔ آن، آهن است. اندام های اصلی بدن انسان که در آن مس یافت می شود عبارتند از: کبد، ماهیچه و استخوان ها.
«در حدود پنج هزار سال پیش از میلاد مردم غارنشین فلات ایران بر اثر تغییراتی که از لحاظ آب و هوا و تشکیل مزارع و چمنزارها به وجود آمد به دشت ها روی آوردند و زندگی تازه ای را آغاز کردند و در تمدن آن ها نسبت به دوران های پیشین پیشرفت بیشتری دیده شد. مردمی که در فلات ایران زندگی می کردند گهگاه به سفال گری و ساختن اشیاء با گل می پرداختند و با پختن آن ها از آن ها آثاری زیبا پدیدمی آوردند. آن ها در برخی اوقات مشاهده می کردند که بعضی از ظروف سفالینشان در اثر ضربه نمی شکند و همین طور در برخی اوقات از ظروفی که در آتش می نهادند ماده ای خارج می شد که پس از سرد شدن سخت می گشت. آن ها نام این ماده را مس گذاشتند و در ساخت ظروف و ابزار کشاورزی و جنگ از آن استفاده های بسیار کردند. در پایان عهد حجر پسین مردم این منطقه آلات و ابزار خود را با مس می ساختند و کم کم این گونه ادوات جای ابزار سنگی را که تا آن زمان متداول بود گرفت. در هزاره چهارم پیش از میلاد مردم دشت نشین فلات ایران در کار و زندگی پیشرفت بیشتری کردند. با آن که سنگ در ساختن آلات و ادوات در این عهد به کار می رفت فلز نیز بیش از دوره پیش وارد صنعت گردید، مس را با چکش صاف می کردند، اما طرز ذوب کردن فلزات را نمی دانستند و با مس سنجاق و ظروف ظریف می ساختند. در این دوره ذوب مس نیز متداول شد و آلات و ادوات را به شیوه ریخته گری ساختند. در سکونت گاه های دوره مزبور چاقوها و دشنه هایی با تیغه مسین به دست آمده است. همچنین در حفاری های سیلک کاشان مقداری آینه مسی جهت آرایش به دست آمده است. از ویژگی های این دوره وجود گوشواره هایی از طلا و لاجورد است. »
مس (اسپانیا). مس ( به اسپانیایی: Mos ) یک شهرستان در اسپانیا است.
مس ۱۳٬۹۹۶ نفر جمعیت دارد.
مس (پاریس). مِس ( به فرانسوی: Maisse ) یک کمون ( فرانسه ) در فرانسه است که در کانتون منسی واقع شده است. مس ۲۱٫۵۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۸۵۱ نفر جمعیت دارد.
مس (موسیقی). مَس فرمی از آهنگسازی روحانی و مقدس می باشد که تنظیم کُرال مجموعه ای ثابت از مناجات های عشاء ربانی به موسیقی ست. اکثر مَس ها بر روی مناجات های لاتینی، زبان مقدس مناجات های کلیسای کاتولیک روم، تنظیم شده اند. تعداد قابل توجهی مَس نیز به زبان کشورهای غیر کاتولیک که در آن ها عبادت به زبان های بومی انجام می شود نوشته شده است. برای مثال مَس های زیادی به زبان انگلیسی برای کلیسای انگلستان نوشته شده است. مَس های موسیقایی نام خود را از مناجات های کاتولیک با همین نام مَس ( به لاتین "the Mass" ) می گیرند، که ممکن است بعد از نام مَس نام دیگری نیز داشته باشند، نظیر میسا سولمنیس ساخته بتهوون.
به طور کلی، یک قطعه موسیقی برای یک مس کامل بودن، باید شامل قسمت های زیر باشد، که روی هم یک مراسم عشاء ربانی معمول را تشکیل بدهد:
Kyrie اولین موومان یک مَس عادی ست و این کلمه به معنای خداوند می باشد. متن مناجات این قسمت بدین شرح است:
این موومان اغلب اوقات دارای ساختاری ست که انعکاس دهنده تقطیع و تقارن متن باشد. در بسیاری از قطعات دارای فرم سه گانه ( ABA ) ، نمود عبارت "Kyrie eleison"، شامل نزدیکی و همسانی یا برعکس در تقابل فرمی و درونمایه ای با عبارت "Christe eleison" است. همچنین ساختار ( AAABBBCCC ) که در قسمت Kyrie و Christe از رکوئیم معروف موتسارت به مثابه دو شخصیت از یک فوگ دوبل ست، نیز وجود دارد.
Gloria یک قطعه شادست که به ستایش خداوند و مسیح می پردازد:
Credo تنظیم موسیقایی اعتقادنامه نیقیه و طولانی ترین متن از موسیقی مَس است:
Sanctus سروده کوتاهِ ستایشگر تثلیث است:
Benedictus ادامه Sanctus است:
Hosanna in excelsis بعد از جمله بالا و اغلب بامصالح موسیقایی مشابه بعد از Sanctus تکرار می گردد.
Agnus Dei تنظیمی برا قطعه لاتین 'بره خدا'ست:
همچنین مَس می تواند شامل قسمت های مختلف دیگری نیز باشد که این امر به عواملی چون غیر کاتولیک بودن متن و نیز اضافاتی بر متن معمول جهت توسعه موسیقی آن، وابسته است.
معنی کلمه مَس در فرهنگ معین
معنی کلمه مَس در فرهنگ عمید
معنی کلمه مَس در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مَس در دانشنامه عمومی
معنی کلمه مَس در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه مَس در دانشنامه اسلامی

معنی کلمه مَس در دانشنامه آزاد فارسی

مس (شیمی). مِس (شیمی)(copper)
تولید مس خالص از طریق الکترولیز
عنصری فلزی، بسیار چکش خوار، مفتول شدنی، به رنگ نارنجی ـ صورتی، بانماد Cu، عدد اتمی۲۹، و جرم اتمی نسبی ۶۳.۵۴۶. کاربرد آن به سبب دوام زیاد، قابلیت تورق، رسانایی الکتریکی و گرماییِ خوب، و مقاومتش در برابر خوردگی است. مس اولین فلزی بود که انسان از آن برای ساختن ابزار به صورت نظام مند استفاده کرد. استخراج مس از معدن و ساختن ابزار از آن اساس فناوری عصر مسدر دوران پیش تاریخی بود. آلیاژآن با قلعبرنزنام دارد که از مسِ خالص مستحکم تر است. تولید و کاربرد منظم این آلیاژ اساس فناوری عصر مفرغدر دوران پیش تاریخی بود. برنج آلیاژسخت دیگری از مس و روی است. وجه تسمیۀ فلز مس واژۀ یونانیِ قبرس (کپیریوس) است، زیرا مس در آن جا به فراوانی استخراج می شد.
مس (موسیقی). مِس (موسیقی)(Mass)
(به انگلیسی: مَس) در موسیقی، آهنگی که از بخش های تغییرناپذیر مراسم عشای ربّانی مسیحی تشکیل شده است، یعنی کی ریه، گلوریا، کرِدو، سانکتوسبا بندیکتوس، و آگنوس دِئی. از نمونه های برجستۀ آن مس در سی مینوراثر یوهان سباستیان باخاست. پروپِر مس (مس واقعی) از عناصری اضافی (اینترویت، گرادوآل، هاله لویا یا تراکت، اوفِرتوری، و کُمونیُن) تشکیل شده است، اما این بخش ها در مس های ساخته شدۀ آهنگ سازان کمتر یافت می شوند. طریقۀ آهنگ سازی قرون وسطایی موومان های یک مس برمبنای ملودی های پلن شان، که تنور می خواند، خیلی زود بهره گیری از نغمه های غیرمذهبی را نیز شامل شد. مثلاً ملودی مرد مسلحبرای این منظور از محبوبیت خاصی برخوردار بود. با این حال در جریان قرن ۱۶ آهنگ سازان بیشتری به ساختن مس های سراپا اصیل (کار خود آهنگ ساز) پرداختند، هرچند عمل عاریت گیری عناصر ساختاری از موتت ها یا شانسون ها نیز معمول بود. حتی در دوران های بعدی کار روی مس همچنان در اساس پولی فونیک باقی ماند، هرچند لزوماً همه جا چنین نمی ماند. قسمت های خاصی، مثل «اِت ویتام وِنتوری سه کولی» در پایان کرِدو، تقریباً همواره به صورت فوگ ساخته می شدند.

معنی کلمه مَس در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَسِّ: تماس
معنی مَسَّ: رسید - تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مُهْلِ: خلط و دُرد زیتون - مس مُذاب
معنی تَمْسَسْهُ: به آن برسد(کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّتْهُ: به او رسید - با او تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّتْهُمْ إِذَ: به آنان رسید - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّکُمْ: به شما رسید - با شما تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّنَا: به ما رسید - با ما تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّنِیَ: به من رسید - با من تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّهُ: به او رسید - با او تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
معنی مَسَّهُمْ: به آنان رسید - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
ریشه کلمه:
مسس (۶۱ بار)
«مَسّ» در لغت به معنای تماس پیدا کردن و لمس کردن است و در سوره «بقره» کنایه از عمل زناشوئی است.
اما در سوره «قمر» مفهومش آن است که به دوزخیان گفته می شود: بچشید! حرارت سوزانی را که از لمس آتش دوزخ حاصل می شود، بچشید، و نگوئید اینها دروغ، خرافه و اسطوره است.
دست زدن. رسیدن و یافتن در مجمع گفته مس نظیر لمس است و فرقشان آن است که در لمس احساس هست. و اصل مس چسبیدن و شدت جمع است. . اگر به شما شکستی رسید به قوم کفّار هم شکستی مثل آن رسیده بود. . مراد از «تَمَسّوُهُنَّ» مقاربت است که نوعی دست زدن ولصوق است. و مراد از آن در . نکاح است یعنی کسی بوسیله نکاح با من نزدیکی نکرده است. تماس: مس کردن یکدیگر است . یعنی باید عبدی آزاد کند پیش از آنکه با هم نزدیکی کنند. * . مس سقر عذاب جهنّم است که به انسان می‏رسد ولاصق می‏شود یعنی برو در آتش کشیده می‏شوند بچشید آنچه را که از سقر به شما می‏رسد. * . در اقرب الموارد گوید: مَساس به فتح اوّل اسم فعل است یعنی مرا مس کن «لامَساس» یعنی مرا مس نکن به من دست نزن. ولی قرائت مشهور در قرآن به کسر میم است در قاموس گوید: معنی لامِساس در قرآن آن است که کسی را مس نمی‏کنم و کسی مرا مس نمیکند. آیه درباره سامری است که موسی «علیه السلام» بوی گفت: وظیفه تو این است که با کسی خلطه نداشته و کسی با تو خلطه نداشته باشد و این بزرگترین عذاب است که کسی در اجتماع زندگی کند ولی با کسی افت و خیز و گفت و شنود و مراوده نداشته باشد یعنی: باید مادام العمر تنها زندگی کنی. بقولی: این نفرینی است از حضرت موسی به سامری که در اثر آن به درد عقام مبتلی شد وهر که به او نزدیک می‏شد تب می‏گرفت و هر که پیش او می‏آمد می‏گفت: لامِساس لامِساس. رجوع شود به «سمر».

معنی کلمه مَس در ویکی واژه

مست
گله، شکوه، شکایت.
شراب‌خورده، خارج‌شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب.
بی‌هوش، مدهوش.
کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ~ و ملنگ (عامیانه)
شاد و خوشحال و سردماغ.

جملاتی از کاربرد کلمه مَس

ای وطن‌پرورِ ایرانیِ با مَسلَک و هوش هان مکن جوش و خروش
استان مَسقَط (به عربی: محافظة مَسقَط) یکی از استان‌های عمان به مرکزیت مسقط است. جمعیت آن طبق آمار منتشر شده در وزارت امور خارجه عمان در سال ۲۰۱۶میلادی برابر ۲٬۳۹۵٬۴۱۲نفر گزارش شده‌است.
تا ابر نوبهاری دیدست دست تو از شرم خوی‌گشاده شدست از مَسام او
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» ایشان که کافر شدند، «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» و بر میگردانند از راه خدای، «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ» و از مسجد حرام آنکه مردمان را کردیم آن را و دادیم، «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» یکسانست در آن شهری و دشتی، مقیم و غریب، «وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ» و هر که در آن کژکاری خواهد و جوید ستمکاری، «نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ» (۲۵) بچشانیم او را عذاب سخت.
چون چَه مَسِتان، مدار در چنگ بستان و بده چو آسیا سنگ
قوله: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً قال ابن عباس: الهلوع الحریص علی ما لا یحلّ له. و الهلع شدّة الحرص و قلّة الصّبر، و قیل: هلوعا ای نسّاء عند النّعمة دعّاء عند المحنة، و قیل: معنی الهلوع ما فسّره اللَّه تعالی بعده و هو قوله: إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ ای الضّرّ و الفقر جزع و لم یصبر.
به شکر تو نتواند رسید اگر به مثل به جای موی مَسامش بود زبان و دهن
قوله تعالی: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ گوی ای محمّد! خداوند من بداد میفرماید وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ و روی خویش را و دل خویش را و آهنگ خویش را راست دارید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ بنزدیک هر نماز و سجود که کنید وَ ادْعُوهُ و در بیم و امید او را خوانید مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پرستش و خواندن وی را پاک دانید کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ که وی آنست که شما را نخست او آفرید، و کرد، و بآخر باز فردا دیگر بار پدید آئید چنان که اول کرد، و بآن گردید که خواست‌
نٰاکِرْدی مِنٰا یاری، چیرهٰا گِنی وَسْ؟ بِساتی مِرِهْ عاشقِ بیقرارْ، مَسّ
نامِ حافظ گر برآید بر زبانِ کِلکِ دوست از جنابِ حضرتِ شاهم بس است این مُلتَمَس